وقتی منچ بازی میکنم، یادم میوفته که آدما چقدر ممکنه رفتارای عجیبی داشته باشن. و چقدر ممکنه ما در لحظه اولی که یه آدم رو میبینیم، رفتار مزخرفی در برابرش پیش بگیریم. از طرفی، آدما هم ممکنه رفتار مزخرفی با ما داشته باشن. خود ما هم بعد یه مدت وقتی تو این مزخرف دونی بودیم، شکست خوردیم یا مهربونی دیدیم، ممکنه رفتارای مختلفی از خودمون نشون بدیم. یحتمل مثل یک هوش مصنوعی طول میکشه تا بهترین رفتار رو پیدا کنیم و پیش بگیریم. بستگی به اخلاقمون هم داره البته. ممکنه حتی اگه یه استراتژیای، هزاران بار منجر به شکستمون میشه، بازم در پیش بگیریمش. مثلا همیشه دفعات اول، تا میتونیم مهره رقیب رو نزنیم... تا اینکه بفهمیم رقیبمون چجور آدمیه؟ گاهی فرقی نداره شما چقدر مهربون باشید، رقیبتون عنتره. حتی اگه ده بار نزنیدش، اون تو یه موقعیت ریز زارت میره و مهره شما رو میزنه. مهم نیست اگه چون شما فقط یک بار یه رقیب رو نزدید و اون تا تونسته زدتتون، ممکنه برگرده آخر بازی بهتون بگه «ضعیف! باید بیشتر تمرین کنی!» این منو یاد زندگی واقعی میندازه. بارهایی که ما گذشتیم، تا شاید نیاز شه یه روزی بقیه هم بگذرن. اما نه تنها بقیه نگذشتن، بلکه با لودر از رومون رد شدن و چهار تا تیکه هم بهمون انداختن که ببین، خاک تو سرت که گذشتی!
و این بازی رسما چرت و پرته، شما هیچی توش یاد نمیگیری، همه چیز به تاست بستگی داره، البته یکمی، یعنی یه کوچولو هم به بازیت. ولی اگه تاست نیاد، باید بای بای گویان از کادر خارج بشی.
من معتاد نیستم، عجیبه که اینو بگم ولی وقتی یه چیزی برام فایده نداره «نمیتونم انجامش بدم!» و این باعث میشه به چیزی معتاد نشم. یا حداقل خیلی سریع ترکش کنم. خیلی راحت میتونم تصمیم بگیرم دیگه منچ بازی نکنم و خودم رو بکشم بیرون... ولی قضیه اینه که واقعا شگفتزده میشم.
چت بازی، محدوده به چهارتا کلمه آماده که دکمه شدن و میزنی روشون، hi, thanks, mercy, you're the man, how generous of you, so pitty of you,... و اینطور موارد. ایموجی هم هست که پولیه و من هنوز زورم میاره پول بدم :دی، پول واقعی که نه، پول تو بازی. پول تو بازی رو هم که عمرا بخرم و با «چرخه شانس» که ۱۲ ساعت یک باره و هیچوقت روی ۱۰۰۰ و ۲۰۰۰ نمیره و نهایتا بره روی ۲۰۰، پول بازی رو بدست میارم. هر بازی در لول مسخره هم ۱۰۰ تا پولشه و اگه ببری ۲۵۰ تا بهت پس میده. اینجا شما ۱۵۰ تا میبری ولی فقط اگه ببری :دی، که معمولا نمیبری :)) خلاصه عرض میکردم!
تا حالا چیزایی که منو شگفت زده کردن، این افراد بودن:
یکی بود، دائما شعار میداد. یعنی کافی بود یکی یکبار بزنتش، ۴ یا ۵ تا شعار پشت سر هم که بابا تو چقد فلان بهمانی که منو میزنی، اه اه. یکی دیگه بود که فکر کنم ۱۵ بار منو زد، هر بار هم ایموجی میداد که هاها، دیدی زدمت؟ سوختی؟ منم که همیشه سکوت صرفا نگاه میکردم و هیچ حسی نداشتم. ولی بدانید در زندگی یه سریا هدفشون زدن ماعه، پس بذارید ما رو بزنن و کیف کنن. خدا ایشالا شفاشون بده :دی! مهم اینکه که تو زندگی ما زده نمیشیم، ۴ تا مهره محدودمون نمیکنه به برد و باخت و واسه پریدن وسط میدون چرت و پرت نیاز به ۶ آوردن توسط یه تابع رندمی که با شکل گرافیکی تاس اون وسطه نداریم. پس بذارید بزنن و خوش باشن و «اهمیت ندید!»
یکی بود که از بس من و یک نفر دیگه همدیگه رو نزدیم و تعارف رد کردیم، لفت داد. نمیدونم چیشد که ترجیح داد دیگه رقابت نکنه. چرا یک نفر باید ترجیح بده رقابت نکنه؟ نمیفهمم واقعا. پس کانسپت نور گیو آپ واسه اینا معنی نداره؟ من که اگه تا ۲۰ دقیقه ۶ نیارم که اصلا نتونم بازی کنم هم باز ادامه میدم. والا!
بعد اینکه امشب، من دوتا بازی کردم. دستم خورد رفتم تو یه بازی ازینا که میذارن میگن تا فلان ساعته، بدو بپر توش، بازی خاصه عااا، نمیدونستم ۵۰۰ تا سکه میخواد ولی دستم خورد و ای داد بیداد. اونجا، هیچکس نمیگفت ای خاک تو سرت که منو زدی، سو پیتی عاو یو! آزادی بود والا. همه میخواستن همو بزنن بلکه برنده شن. ولی بعدش که به بازی عادی ۱۰۰ تاییم برگشتم، گفتم اوکی. من کار خودمو میکنم. زارت و زارت کسی رو نمیزنم ولی بذار راه خودمو برم. راه خودمو نمیرم بعد یکی میاد میزنه منو به فنا میره مهرههام. آقا ما یکی رو زدیم، بعدش طرف هی میخواست بزنه منو. یکی دیگه که نزده بودش (کاملا شانسی! موقعیتش پیش نیومد، بعدشم مهرههای دیگه داشت) هی باهم تعارف تیکه پاره میکردن که آفرین که زدیش و اینا. بابااا، بیخیال. من مجبور بودم بزنمت (البته هیچکس مجبور نیست کسی رو بزنه و اگه به اندازه کافی صبر کنی چراغت خاموش میشه، این یاد من میندازه که «همیشه حق انتخاب هست، طرف صرفا انتخاب کرده که اینطوری کنه. هیچوقت اجبار نبوده، نیست و نخواهد بود!») چرا اینقدر عصبانیای با یه بار زدن؟ و با اون خوبی الکی؟ یه جاج ساده از یه حرکت کوچولو؟ واقعا؟ چرا خب؟ بعدشم بذار لااقل شرایط زدنت پیش بیاد باز شاید من نزدمت. یه فرصت بده لااقل. فرصت میدیم آیا ما واقعاً؟
+ اون که نمیدونست من قبلش تو اون بازی بودم، و قبلترش هی آدما منو زدن و من دیگه دلم نخواسته که مهربون باشم!
+ واو! واقعا واو که بعضی آدما هستن، با این همه، مهربون باقی میمونن. اینا ذاتشون مهربونه، برعکس اونایی که دنبال شرایط میگردن که هرجور شده بزننت و تو باید یه جوری بری که نیوفتی جلوشون ولی ازشون ببری، اینا همیشه بهت فرصت میدن. شده حداقل یکبار رو فرصت میدن. بعضیا هم فهمیده ان. میفهمن چاره ای نداشتی جز زدنشون! اونام اگه چاره نداشتن، میزننت. اما دیگه کینهای نمیشن. منچه بابا، نمیشه که نزنی. زندگیه، نمیشه که نخوری. ولی بازم پاشو، تاس بنداز، یکی اومد حرکت کن، شیش تا اومد حرکت کن. اهمیت نده بهشون. نگاشون کن، رفتاراشون رو تحلیل کن، ببین چی میخوان، دوست شو، مهربون باش، ولی به زندگیت برس، از مهرههات نگذر. و صد درصد اینکه هیچی ارزش بازی نکردن نداره، حتی باختن! پس لذت ببر :)