یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا گریه کردم؟ چون احساس کردم. چون وقتی دیدم دوستاش رفتن دورش و بهش گفتن بریم بیرون؟ دلم برا خودم سوخت... دلم خعلی برا خودم سوخت! احساس بدی بود. میدونی؟ حس کردم کسی نیست که منو اینجوری بخواد. ختم شد به یه ویژن ازینکه دلم میخواد تو بغل یکی که دوستم داشته باشه گریه کنم... گریه کنم غر بزنم تا راحت بشم. 

یو نو؟ آیو نور فلت سیف. آیو نور ... آی دونت نو آی جاست دونت نو بات ایتس سو سد ون یو فیل یو هو ناثینگ.

پی نوشت: تزریق آرامبخش نمیخوام. توصیه هایی که خودم بلدمو نمیخوام :) میخوام راحت باشم،غر بزنم. ایون ایف در ایز نو هاگ...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۲۲:۳۲
Mileva Marić

یکی از بچه‌ها برای اثبات اینکه خدا بدی هم باید داشته باشه گفت که اگه ما ذره‌ای از وجود خداییم پس خدا هم باید بدی داشته باشه چون ما شر داریم. دبیر دینی گفت عدم وجود تعادل باعثش میشه، شر مساویه با نبود خوبی، پس وقتی از خوبی کم داریم جاشو با شر پرمیکنیم. بعد شروع کرد از ذات خالق گفتن... چون ما نمیتونیم قدرت نامحدود رو با محدودیتمون درک کنیم پس نمیگیم خدا قادره، میگیم عاجز نیست. ولی نمیدونیم قدرتش چقدره! من داشتم فکر میکردم مثلا ناخالصیای یه محلول زیاااادی که نمیدونی چیه رو بگیری، مثلا مث تصفیه اب که کلر میزنن. بعد دیدم نه! اصلا تشابه مناسبی نبود. چون بازم ما اندازه میدونیم... (مفهومو خوب نرسوندم.)

بابت اینکه دیروز تا الان ۲ساعت افزایش مطالعه داشتم خشنودم! پایگاه مطالعاتی مدرسه هم خوبه هم بد... ولی من باید مستقل خالص باشم و خودم باشم و خودم و اینجوری خیلیییی راحت ترم. مث امروز ک شیمی میکرو رو با کسی مشترک نگرفتم... ولی به نظرم اشتباه کردم! ولی چیزی کم نخواهد موند ازم، چون قراره ای کیو کارتم بیاد. مهم نیست. ببین اصلا هرچقدرم گرون باشه بیخیال کتاب مشترک شو و خودتو راحت کن :) نهایتا بهت پیشنهاد دادن فقط خودتو بسنج... :)))))

ببینید، به نظرم قراره با کراشم که خیلی دوستش دارم و یحتمل با توجه به توصیفاتم واضح و مبرهنه، زنگای ورزش یک هفته نه یک هفته (چون برای ما تک زنگه) باهم باشیم!!!! چون اونام زنگ اخر سه شنبه ورزش دارن. اولش خب خوشحال بودم و داشتم میمردم و بعد یهو دیدم من لعنتی نمیتونم عصن! اینو فقط باید عاشقی باشید که نگفتید تا بفهمید! من هنوز نمیفهمم چطوری اینقدر زیبا میبینمش و بی عیب!!! خیلی فرایند عجیبیه...

صب تو مدرسه گریم گرفت با اینکه تو خونم گریه کرده بودم. یه لحظه احساس کردم تحمل این همه فشارو ندارم :) بعد تازه یه مدلیم که وقتی بهم بگین چیییشدیییی؟!؟! بیشتر گریم میگیره! نمیدونم چرا! ولی خب دیگه... اشک مناسبی بود که اومد :دی! و سر کلاس فیزیکم اشک تو چشمام جمع میشه هی... از بس این خوبه! این بشر محشرترین دبیریه که تا حالا داشتم. حاوی تمامی ایده‌آلامه و وقتی با دبیرحسابان پارسالمون از دوم دبستان دوست بودن و اینقدرم با دختراش و با شاگرداش اوکیه!؟ مگه میشه نباشه؟؟؟ :))) تازه با من تو یه ماهه :)))) اردیبهشتی زیبا سیرت کی بودی :)))))) عصن تو صب تا شب فقط صوبت کن جذاب :) 😭

و زندگی به روشی دیگر راه خویش را ادامه میدهد، مثل همیشه :) تامام و کافی و لازم، برای امروز :) 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۷ ، ۲۱:۲۶
Mileva Marić

اینا چین میذارن کف ِ یه جایی بعد ازش بُخار خنک میاد بیرون و نور رنگی هم میزنن توش؟ قدیما بودن... احساس میکنم همونجوری دارم غم تراوش میکنم. از بابت ِ "همه چی". واقعا "همه چی"

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۳:۵۲
Mileva Marić

زمان فقط یه کمیته، برای تشخیص زمان. برای اینکه بفهمی چقدر وقتت رفته، برای اینکه بدونی چه اندازه از وقتتو برای چی گذروندی و برای هماهنگ شدن دنیا. ولی نباید اجازه بدی تو رو عقب بندازه و نگرانت کنه. تاریک شدن هوا و ساعت هشت شدن هیچی نمیگه، تو فقط ادامه بده. هیچوقت برای شروع کردن، برای ادامه دادن دیر نیست. از زمان عقب نمون و از کمیت بودنش استفاده کن :)

نذاز گولت بزنه...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۵۹
Mileva Marić