یادداشت‌ها و برداشت‌ها

چه شد که مثلاً خوب شدم؟ نشستم طیِ صفحه‌های متوالی خودم را ریختم بیرون، ذهنم را دقیقا. خب خیلی بهتر بود. وسطش هم گفتم من هم می‌توانستم فلان کار را انجام دهم اگر فلان اتفاق برای من هم افتاده بود و فلان طور بودم. ولی به هرحال برای یک سری افراد و کارهایشان دلیل پیدا نکردم. مثلاً گفتم، من هم می‌توانستم یکی را دوست داشته باشم ولی خب تاکیدی روی آن نداشته باشم. نمی‌دانم. گیج می‌شوم گاهی، به هرحال ولش کردم. قبول کردم که میتوانم و به همان بسنده کردم. 

بعد از خواندن عامه ‌‌‌‌‌‌پسند چارلز بوکفسکی و به نتیجه نرسیدن اینکه چرا کتاب معروفی‌است، رفتم سراغ در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند میچ البوم، که به شدت عاشق نظریه پردازی درباره بهشت هستند هرچند، اولین تماس تلفنی از بهشت را به اندی بعد موکول کردم که کمی از بهشت بیرون بیایم و تغییر موضوع دهم. بعد رفتم سراغ ژه که هی به نظرم جذاب می‌آمد. کریستن بوبن. خب اولش هم جذاب بود و من هم داشتم لذت می‌بردم ولی ناگهان متوجه شدم که دیگر دارم لذت نمی‌برم و ماندم که باز مرا چه شده‌است که هی کتاب ها خوب نیستند و اینها و چه مرگم است دیگر :| خودم هم به نتیجه نرسیدم ولی تنها چیزی که در نهایت به آن میرسم‌ این است که هیچ حالیم نیست و نمی‌فهمم و تهش هم سعی می‌کنم آرام باشم و بفهمم دقیقا چطور میتوان ساده گرفت و همینطور معمولی پیش‌رفت؟ بعد نمی‌دانم. جواب این سوال لعنتی را میگویم. لعنت به من خلاصه!

گاهی وقت‌ها تصمیم می‌گیرم با پویا حرف بزنم، شاید سر عقل بیاید، عموما هم حرف‌هایم تاثیر گذارند و تا مدتی بچه‌ی آرامی می‌شود. ولی بعد یک‌کاری می‌کند که عصبانی می‌شوم. ولی امروز بعد‌ازظهر چندان نشدم. بعدش هم یکهو یادم افتاد که خب من هم سایه دارم. چطور ممکن بود من هم مثل او این کار را انجام دهم؟ و بعد آرام‌تر شدم. حالا امیدوارم بتوان کمی سر عقلش آورد. گاهی وقت‌ها اینقدر دلم می‌خواهد هماهنگ شویم که نمیدانی...!

همین دیگر، ولی کلا خیلی دلم می‌خواهد بنویسم. #آرزو

آهان راستی! مسأله آن سه حرفی و شما سه نفر. شماها آهنگ عشق از عارف رو گوش ندادید؟ در آکادمی از ماهان و ندا چطور؟ خب این‌ها این‌چنین می‌خوانند که: 

بی‌خبر یه روز اومد سر زد و رفت... خواب بودم وقتی اومد در زد و رفت! 

اومد و دید که دلم خوابه هنوز.... ننشسته روی بوم پر زد و رفت!

اونی که نور امیده، میگن از خدا رسیده، تو سیاهی شب من، اون مثه صبح سفیده!

اون، اونی که سه حرفه اسمش، اگه بشکنه طلسمش، من دوباره جون می‌گیرم، اون نباشه من می‌میرم! 

چنین چیزهایی می‌خوانند. گاهی شیرین است، میدانی، اعتراف به اینکه عاشقی... همواره و همیشه، دنبالش میگردی، حتی وقتی نمی‌شناسی‌اش. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۰
Mileva Marić

نظرات  (۴)

۲۰ دی ۹۷ ، ۲۰:۳۳ علی صمدی
من تا حالا امتحان نکردم ببینم بدون عنوان هم میشه پستی رو ارسال کرد یا نه . 
پاسخ:
خب، نمیشه!
عامه پسند بد نبود!متوسط بود ینی!
پاسخ:
دری وری بود عامو :/ چیه اصلا :/
اه مای گاد!!!اُُُهههه ماااای گااااد!!
هاو خنگ آی عم!!
فاین!
گات ایت!
:دی
پاسخ:
کامان همتون گیج میزدین! :دی 
ن دیگ دری وری نبود:/
پاسخ:
م چیز خاصی ازش دریافت نکردم! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">