یادداشت‌ها و برداشت‌ها

Is the world going to stop being so ugly finally?

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ب.ظ

چقدر فضای توییتر مسخره و بی مصرفه. حتی یه بارم تو زندگیم ازش خوشم نیومده! از همون راهنمایی که با کلی اسکل بودن و اینکه دوستانی که داشتن(!) میگفتن خیلی باحاله و این حرفا، من خوشم نمیومده و همچنان هم نمیاد. اصلا چه سودی داره؟ خیلی عبثه! تازه مدل حرف زدن همه هم یه جوره، و زاره. این حجم از مخالفتمو برای بقیه سوشال مدیاها نیز دارم به جز اینکه بعضیاشون برای زندگی روزمره لازمن و بعضیاشون میشه برای یادگیری استفاده بشه، و یا حداقل فضای بهتری دارن! ترسم ازینه که بعد کنکور دوباره تبدیل به یه معتاد داغان شم!! و واسه همین یه طورایی اصلا دیگه دلم گوشیمو نمیخواد. و اعصاب خوردیاش! و حتی لب تابمو. و حتی اون حجم‌ از فیلم دیدنو. ولی مساله اینه که میترسم، چون دوباره برمیگردم. چون انگاری آدم ابلهه. انگار اولش خوبه. دقیقا مثه اعتیاده. همه ری‌اکشنایی که ما از فضای مجازی میگیریم همون هورمونی رو ترشح میکنن که مصرف مواد میکنه. ما یه جامعه معتادیم که همش دنبال یه آمار بالاتر میگردیم! اه. هرچی بزرگتر میشی انگار همه چیز بیشتر تبدیل به یه خطر میشه! شاید اگه زیاد کتاب بخونی درگیرش شی و نتونی خودت باشی، اتفاقی که بعضی وقتا برای خود من میوفته و با خوندن هرکتابی که یکم فلسفی باشه، با اینکه کلی کیف میکنم ولی همزمان به فنا میرم. تمام اون احساس عبث بودنه بهم سرازیر میشه! دیگه نمیتونم خودم باشم. اصلا مساله بزرگ چند ساله که همینه! هر چی بیشتر فیلم میبینم بیشتر به این نتیجه میرسم! که بعضا یادم میره. ولی بیخیال دیگه، افسوس خوردنش بسه. من همینیم که الان شدم. پس چرا سعی کنم دوباره تغییرش بدم؟ بهتره باهاش راحت باشم. 

بیخیال. بعدا به همش فکر میکنیم و براش تصمیم میگیریم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۳۰
Mileva Marić

نظرات  (۲۴)

اوم، شاید اگه اول به یه خود نسبتاً ثابت برسی، دیگه کتاب اون‌قدر زیر و روت نکنه.
البته اینکه می‌کنه هم واقعاً خوبه:|
پاسخ:
اخه من همیشه تو خودم دنبال اشکالم و همش دارم همه چیزو کنکاش میکنم و خودم از همه چیز در دسترس ترم دیگه... میدونی! :| 
حالا نفهمیدم کودوم بهتره بالاخره؟
هر دو سرجای خودشون خوبن. احتمال هم داره مشکل از انتخاب کتابت باشه. من راهنمای خوبی در این زمینه نیستم، اما فکر می‌کنم اولش به این فکر کن که برای چی می‌خوای این کتاب رو بخونی، سؤال خاصی تو ذهنته یا برای لذت بردنه فقط؟
اگه سؤال خاصی تو ذهنته که خب می‌خونیش و گام به گام می‌فهمی  چی می‌گه، اگرم نفهمیدی سعی می‌کنی رد شی تا بعداً دوباره برگردی بخونی. خلاصه تو روند خوندن، افکار نویسنده رو می‌فهمی و نتیجتاً سعی می‌کنی ببینی چقدر حرف درست می‌زنه، چقدر اشتباه و تحلیل خودت از ماجرا چیه. اکثر اوقات تو همین حوزه فلسفه، آدم با یه کتاب به جواب نمی‌رسه. بنظرم قبل از رفتن به کتاب بعدی، اول بهتره بشینه به خودش بگه چه چیزهایی درمورد سوالی که داشتم فهمیدم و چه سوالات جدیدی دارم و از کجا می‌خوام پیگیری‌شون کنم؟
گاهی نویسنده در خلال حرف‌هاش یا خواننده طی جست و جو به یه کتاب یا نوشته‌ی دیگه برای بهتر فهمیدن و ادامه دادن می‌رسه. و اینجوری می‌شه می‌شه که سعی می‌کنی با تقریباً سر و سامون دادن افکار و پریشونی‌هات، با سوالاتت بری جلو. 
به این سادگی هم نیست:| حالا خودمم چندان بلد نیستم، ولی بنظرم میاد روندش همینه. یکمم باید آدم صبرشو بالا ببره.
اگه ذکر مثال نیاز بود، بگو:))

البته اگه بفهمی «چی می‌خوای بخونی» و «چطور باید کتاب رو بخونی»، فکر کنم بخش اعظمی از مشکلاتت حل شه یا شدتش کاهش پیدا کنه.
پاسخ:
هر چیزی ممکنه باشه. هم سوال هم لذت. هم فهمیدن. میدونی دوست دارم نظریات رو بدونم و دنبالشون بگردم. تو آدما و تو بقیه چیزا. 

یعنی واقعا ممکنه اینقدر پیچیده باشه؟ یه کتاب سادستا! نه؟ 
من به خودم باشه واقعا سوال خاااااصی ندارم! :/
منظور من از اینکه خوبه، این بود که خوبه آدم با خوندن حرفای جدید پذیرا باشه و سفت نچسبه به افکار خودش. از طرفی هم نیازه یه تعادل فکری داشته باشه که چیزایی که می‌خونه رو تا حدی تو ذهنش کنترل کنه که آشفته نشه. اینام طی زمان و تمرین بدست میاد، عجیب نیست که اینجوری‌ایم.
پاسخ:
نمیشه. اگه احتمال بدی از بنیان اشتباه باشه همه چی چطوری میتونی متعادل بمونی؟
خاصیت سنمونم هست شاید. نه؟
نه، فکر نکنم همین قدر ساده باشه. الآن دارم کتاب چگونه کتاب بخوانیم رو می‌خونم و اگه بدونی چقدر زیر و زبر داره خوندن کتاب با توجه به این مرجع که معتبر بوده طی سال ها!
البته من الان گیج شدم، تو کتاب های داستانی رو می‌گی یا غیرداستانی؟ یا کلا؟

خاصیت سن که حتماً هست. ولی خب گیج شدن تو کتابا چیز مخصوص نوجوون‌ها نیست اصلأ. خیلی از آدمای کشور ما هم بخاطر همین کتاب نمی‌خونن، چون نمی‌دونن چه کتابی رو چجوری بخونن.
پاسخ:
کلا. چون همه چی میخونم :دی

خوبه پس منم بعد کنکور بخونمش :)))
من می‌گم اگه یه مثال بزنی بهتره ها! این قضیه اشتباه بودن همه چیز اگه منظورت چیزای مذهبیه، آره خب منم بهش برخوردم/برمی‌خورم. نتیجه‌ای که الان دارم، اینه که از یک گوشه شروع کنم بخونم تا بفهمم و تصمیم بگیرم.
نمی‌دونم تو این مدلی هستی یا نه، اما خودم اینجوریم که وقتی یه کاری رو در راستای هدفم انجام می‌دم، حالم خوب می‌شه. مثلاً همینکه می‌گی شک کردن تو بنیان‌ها، اگه قدم برداری که درموردشون بیشتر بخونی، شاید حس بهتری بهت دست بده و همین آرامش باعث شه تعادل بالا بره. نه تعادل صد در صدی.

آخه اینکه می‌گی سوال نداری، با اینکه می‌گی به بنیان‌ها شک کردی، در تناقضه :| 
پاسخ:
نه منظورم همه چیزه. مثلا چارچوب های درونیت. که فک میکنی یه چیزی درسته یه چیزی غلطه و بعد یه کتاب میخونی، (غیر داستانی) میبینی این همه ضربه ای که میخوردی زیر سر همین تفکراتت بوده! بعد ادامه میدی میبینی کتاب برای مسیر درست اون طرز فکر راهکار داده. بعد هی تو موقعیت سعی میکنی پیروی کنی مثلا. برای من مثلا انتظار نداشتن صادقه. با این حال گاهی وقتا یادم میره. و چقدر من اذیت شدم سر این و هربار که از یکی ناراحت شدم تلنگر زدم بابا اصلا نباید انتظار داشته باشی تو یه آدم جدایی! و من قبیلهم. چیزای مذهبیم بعد کنکور (!! وقتی کنکوری شدی میفهمی بعد کنکور میشه برنامه فتح دنیام داشت حتی :دی) بخونم ببینم کی چی میگه! برام جالبن. 
آخه فاطمه، نویسنده ها نظریات متفاوتی دارن. من باید بخونم تا همه رو بدونم تا بتونم خودم برای خودم یه چیز کلی درست کنم و از خودم پیروی کنم. علاوه براینکه کتابا کافی نیستن و سری چیزایی هم هستن که حتما باید تجربه شن. 

مگه شک به بنیان ها سواله؟ :| بای دیفالت مثلا سوالم مثل سوالات درسی نیست منظورم اینه. فقط کنجکاوم و فکرمیکنم کلی چیزای اشتباه هست توی زندگی که باید پیدا شن و درست شن :| مخصوصا تو شخصیت ها و افکارمون. نه؟
اگه یکم قاطی پاتی طور مینویسم یا ناکامل مال اینه که حضور ذهن ندارم. :/
شک به بنیان‌ها به سؤال منتهی می‌شه خب! مثلاً فکر کن شک کردی که کتاب غیرقانونی دانلود کردن از اینترنت، اخلاقی هست یا نه، اونوقت سؤال اینه که «آیا این‌کار این‌کار غیراخلاقیه؟»
یا درمورد حجاب شک کردی، خب پس نمی‌دونی که «فلسفه حجاب چیه»، «چرا به حجاب باور داشته باشم/نداشته باشم» و ... .
اصلأ نمی‌شه شک کنی بعد سوال پیش نیاد😐
مثلاً نمی‌دونی محدوده آزادی چقدره. پس سوال می‌شه که «آیا آزادی اینه که هر کی هرکار دلش خواست بکنه»، اگه نه، «پس آزادی یعنی چی» و ... .

پاسخ:
چرا کلا میتونی نامطمئن باشی درباره همه چیز! بعد باعث میشه وقتی کتابه رو میخونی ببینی چی میگه و استدلال کنی تو درست میگی یا اون. بی موضوع!
ولی راست میگی. باید یکم از شلختگی بیام بیرون :)))
آره تا حدی متوجه شدم چی می‌گی.
بنظرم وقتی به این کتاب‌ها رسیدی که یک عادت زندگی تو رو زیر سؤال بردن، اول بررسی کن طرف راست می‌گه یا نه، اگه جای مطالعه داره، برای مطالعه برنامه ریزی می‌کنی. اگه فهمیدی درست می‌کنه یا لااقل استنباط تو این‌طور بوده، سعی کن عادت رو توی زندگیت بگونجونی.
و بخدا نیازی نیست هر بار خودتو آزار بدی که اون عقیده رو عملی نکردی. خیلی پیش میاد، حالا زندگی هم تجربه ست خب.
پاسخ:
خب واقعا میخوام کمتر اذیت شم! میدونی؟ واسه همین پِیِشَم! شاید حتا آدمای مهم زندگیتم از دست بدی مثلا! میدونی؟
بعدشم همش اینا نیست که. یکم بچسبیم به داستانهای معروف راحت باشیم!
اینکه می‌گی باید همه رو بخونی دیگه می‌شه کمال‌گرایی که خب منم دارمش. ولی اگه اون حس رو خفه کنی بنظرم بیشتر به نفعته:))
بهش بگو آسته آسته راه بیاد و کم کم بخونه با توجه به زمان و محدودیت و ... D:
پاسخ:
نه عاقا چشه خیلیم خوبه توام بدارش :|
:((( کمال گراییم اذیتم نمیکنه مال تو میکنه؟
آره بنظرم بهتره برا خودت سؤال طرح کنی در هر زمینه تا با نظم‌تر بخونی. مثلاً درمورد فمنیسم. چی هست؟ چرا بعضیا ردش می‌کنن؟ چرا بهش باور دارن؟ و نهایتاً طی زمانی که شاید به سال هم بکشه، تحلیل می‌کنی که خودت فمنیستی یا نه.
پاسخ:
حالا سوال بعدی اینه که چطور در برهه اول زمینه هارو و دغدغه های اصلی رو بشناسیم؟!
کمال‌گرایی اینجوریه که چون از صد تا کتابی که می‌خواستی بخونی، بیستاشو خوندی، حس بدی بهت دست می‌ده. اینش بده در واقع... . هی همه‌ش حس این هست که کافی نخوندم، کافی ندیدم، کافی ننوشتم. اما اگه کمرنگ‌ترش کنیم، به خودمون می‌گیم خب لااقل بیست تا کتاب رو تحلیلی خوندم، سه تا فیلم رو با دقت نکاه کردم و فهمیدم، ماهی یکی مطلب نوشتم و این از سال قبلم یه پیشرفته.
تو رو نمی‌دونم اما کمال‌گرای درون من گاهی نمی‌ذاره لذت ببرم از زندگی. کوفت می‌کنه هی. و این خوب نیست.

برای مقابله باهاش مثلاً، امسال چالش گودریدزم رو کلا ۱۲ تا کتاب گذاشتم. با فرض اینکه ماهی یکی بخونم. وقتی تو ۳۶۵ روز در نظر بگی، ۱۲ تا خیلی کمه، اما لااقل واقع‌گرایانه‌ست با توجه به شرایط کنکوری شدنم، نه کمال‌گرایانه.

عجیبه تو رو اذیت نمی‌کنه ها:|
پاسخ:
نه مال من با راحت طلبی ترکیب شده. واسه همین اصلا اذیتم نمیکنه. دقیقا چیزایی که میگی رو میبینم. و اینقدرام محاسبه گرانه عمل نمیکنم!

خب اصلا مطمئنی کمال گرام؟! مساله اینه! 
مثلا من تا قبل از کنکور هدف گزاری نداشتم. کلا! از بعد از اون تصمیم گرفتم وقتمو تلف نکنم و از همش مفید استفاده کنم. واسه همین خیلی اذیت نمیشم :دی! تو باید یکم زیرشو کم کنی بابا! دوازده تا هم واسه کنکور زیاده. بکنش چهار پنج تا. مدرسه و امتحانا و آزمونا و دو سال قبل همش رو همه. اصلا در کتابو وا میکنی میگی چرا درسمو نخونم؟ :|
«یکم بچسبیم به داستانهای معروف راحت باشیم!»

اینو نفهمیدم.
پاسخ:
ینی جای کتابایی که حاوی نظریات هستن کتاب داستان بخونیم. که هرچند الان که می اندیشم میبینم که حتی اونام توشون چیزای تحلیلیه. عصن هرچی بزرگ میشی همه چیز به طرز مسخره ای پیچیده میشه چرا؟ کاش اندازه شیش سالگیم میفهمیدم. :/
😂😂😂😂 آره انگار کمال‌گرایی من شدیدتر بوده، تازه دارم به سطح تو می‌رسم.
پاسخ:
خوبه آدم باید یکمشم داشته باشه :)))
باورت میشه چند وقت پیشا داشتم فکرمیکردم چقدر مدته حرف نزدیم و چقدر دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی موضوع نیست و خودمم نیستم :دی
اووم، من یه کاری می‌کردم قبلنا، الآن دیگه فرصتش نمی‌شه. تو اگه بعد کنکور که کلی برنامه‌ریزی داری، اینم می‌تونی توش بذاری:
چهار یا پنج تا عنوان بولد تو زندگیت و سؤالاتت انتخاب کن. مثال: زبان، کتاب، بهتر سخنرانی کردن، معنای آزادی
برای هر کدوم چهار پنج تا سؤال بنویس. مثال: آزادی یعنی چی؟ نظریه‌های آزادی معروف چی هستن؟ و فلان.
بعد براش تایم بذار.
مثلاً من می‌گفتم از یک خرداد تا دوازدهم، درمورد آزادی تحقیق می‌کنم. روزی نیم ساعت مثلاً. تحقیق می‌تونه ترکیب ویکی پدیا، مقاله‌ها و کتاب باشه. 
اینو می‌گم چون آدم اگه فقط رو یه چیزی زوم کنه، بقیه از دستش در میره. حین مطالعه و تحقیق یادداشت برداری هم می‌تونی بکنی و تو یه سررسبدی چیزی بنویسی. بعد دو هفته ولش کن و برو موضوع بعدی.
البته بنا به نیاز زمانش می‌تونه کم و زیاد باشه ها.
بعد شاید دو ماه بعد نیاز دیدی درمورد یکی از سوال‌های آزادی، بیشتر بخونی. بازم با مقاله و کتاب وارد شو. یا صحبت و تبادل نظر. نوشتن نظرات خودت و رسیدن به سؤالای جدید.

امید است مفید واقع شود:)) اگه جواب بعضی چیزا شد «نمی‌دونم» هم، ولش کن تا یه مدت دیگه که برگردی. اما تا ابد ولش نکن D:
پاسخ:
معنای آزادی با اون سه تا در تضاده که. منظورمو میفهمی؟
بابا خیلی سخت میگیری! بعد اینارو جمع آوری کنم تو سررسید که چیطور بشه؟ :|
ولی کاریست بس جالب و قصدشو کردم عصن :) 
تبادل نظر چگونه؟

زمینه‌ها و دغدغه های اصلی اونقدرم مشکل نیست که شناختنش. دسته‌بندی کن: مذهبی، اجتماعی، ویژگی‌های شخصی، ورزشی، چمدونم، زنان، مردان، غذا و ... . بعد از اینا عنوان‌های مهم رو در بیار و همون روندی که تو کامنت قبلی گفتم.
شاید خودت طی این کار روش بهتری هم ایجاد کنی برا خودت.
پاسخ:
خب خیلییییییییییییییین! در طول زمان و بیشتر دونستن بیشترم میشن تازه :| 

آره. بازم میگم بذار کنکورو بدم. صب تا شب میخوابم :دی
عخی 😇😊
پاسخ:
خود لوس کننده :دی :))
کتاب داستانی خوندن که حتمیه. یه سره کتاب جدی بخونی که مخت می‌سوزه:| یکی نظریات بخون، یکی داستانی، یکی درمیون مثلاً. یا اگه یک کتاب علمی خیلی طولانیه، یک داستانی هم کنارش بخون.
اینکه چجوری تحلیل کنی رو بنظر من از کتاب «چگونه کتاب بخوانیم» یاد بگیر. هنوز به اون فصلش نرسیدم خودم:))) نگرانشم نباش زیاد.
پاسخ:
حس سی پی یو بم دست داد :)) 
نگرانی؟ :) با کودوم طاس؟ :)))
موضوعات مستقل از هم هستن. اصلأ مهم نیست مرتبط هستن یا متضادن یا چی.
فرض کن از امروز تا دوازده خرداد درمورد آزادی تخقیق می‌کنم.
چهاردهم تا سی‌ام درمورد سخنرانی کردن.
شاید بازم یک نیازی دیدم کتاب بخونم درمورد آزادی. یک کتاب رو شروع می‌کنم.
بعد مثلاً از پنجم تا پونزدهم ماه بعد درمورد زبان فرانسه تحقیق می‌کنم.
موضوعات که کاری به هم ندارن. منظور من از تنوع موضوع، این بود که یکسال رو فقط درمورد فلسفه تحقیق نکنی. بلکه به اجتماع و اهداف شخصیت هم بپردازی.
این کارِ بی‌نقصی نیست اما از منفعل بودن بنظرم بهتره.



:))) نوشتن تو سررسید رو بخاطر این گفتم که یادداشت برداری کردن از تحقیقاتت باعث می‌شه می‌شه بیشتر تو ذهنت بمونه. نمی‌گم کل ویگی پدیا رو بنویس توش که😐 چیزای مهم. چیزایی که دلت می‌خواد یادت بمونه. گاهی شاید برگشتی و مرورش کردی. یا ماه بعد که دوباره خواستی تخقیق کنی درمورد آزادی، اینا رو یک دور بخونی. یا سوالاتی که برات پیش میاد رو بنویس. نوشتن کلا به یادگیری کمک می‌کنه، برا همون. من کلا دو صفحه جا می‌ذاشتم برا یادداشت، نه زیاد.

تبادل نظز عین همین الآن. الآن درمورد کتاب خوندن چیزای جدید یادگرفتی. یاد گرفتی نظم بدی و ... . مثلاً یک کتاب هم بهت معرفی کردم. 
حالا درمورد فمنیسم برو با یک کسی که فمنیسمه حرف بزن. اینا خود به خود پیش میاد بنظرم. مثلاً با یک بی‌خدا. یا یک سخنران تحربیاتشو بپرس. اینجوری.
پاسخ:
آره. حالا طی زمان به قول خودت بهترم میشه. فهمیدم؛ ممنون :)
آهاااا آقا من همیشه دوست داشتم عین کاراگاها یه دفترچه داشته باشم که همه جا دنبالم باشه و همش توش بنویسم سوالامو و جواباشونو پیدا کنم :)))) دریافتم :)
خب از کجا پیداش کنم شخص شخیص رو؟ تازه توام بای چنس اومدی!! 
خب خیلی باشن:| همینه کمال‌گرایی! خب از این همه خیلی، فعلأ چهار تاشو بررسی کنی هم خوبه. بعدشم خب کل زندگی همینه که هی یادبگیری دیگه، قاطی کردم، می‌زنمت‌ها:|

برم درسامو بخونم من! تاریخ دارم شنبه.
لذت  بردیم! فعلأ😁
پاسخ:
وای خدا نمیری :))))))))

الان حق من بود خدافظی کنما :| بعدشم مگه تو فردا ازمون نداری؟:)) سنجش!
من نیز هم.
😂😂 بنظر من زندگی کلا بای‌چنسه!

من گقتم یکی از راه‌هاش تبادل نظره، تو تا وقتی پیدا نکردی، برو کتاب و مقاله بخون. خودش یافت می‌شود.
پاسخ:
:| کامان! ینی آل آو ایت؟ خیلی آن اکسپتبله! از طرفی کاملا هم قابل قبوله. چون هست. :/

مثن ایمیل به یه نویسنده خفن حتی! :دی
خب!!!
ببین توییتر خیلییییی خوبه، اتفاقن خیلی فضای خوب و خودمونی ای داره، اگه خوشت نیومده دلیلش اینه ک کامل درگیرش نشدی، تو بطنش نرفتی، برعکس اینستا ک همه میخان شوعاف کنن ک ما خیلی خوبیم و اینا توییتر واقعی تره، بیشتر ب زندگی واقعی نزدیکه. برا فان خیلی خوبه، بعضیاعم ک ازش برا کارای سیاسیشون استفاده میکنن، درکل از نظر من بهترین سوشال مدیاعه. مثلن یکی از خوبیاش اینه ک همه همو میشناسن!! خیلی دوستانس!!! ی مشت احمق دورهمیم! من ک راضی ام!!
خب حالا اون تئوریه ک گفتم! داشتم ب کامنت این پستت فک میکررن ک یهو این تو ذهنم اومد ک ما آدما همزمان هم توییترو میخایم هم اینستارو! حالا چرا!؟! چون تو ی جا میخای ک باش با ی سری آدم احساس نزدیکی کنی و افکارتو خیلی راحت بریزی بیرون، از اون طرفم ی جایی میخای ک تقریبن ی سری از چیزای زندگیتو نشون بدی، علایقتو مثلن، ی جا مثه اینستا. درکل هردوشون میتونن مزخرف باشن درحالیکه عالی باشن!!! مهم اون طرفه، مثلن من خودم تا قبل اینکه توییتری بشم کاملن اینستایی بودم خیلی ام حال میکردم، ولی الان برعکس شده، حتا میشه گفت از اینستا دیگه اصن خوشم نمیاد، چون مغزم بیشتر نیاز ب ی سری آدم صمیمیو داره. نمیدونم درست توضیح میدم یا ن! ولی تو سعی کن منظورمو بفهمی😁
اینم از کامنت من😅
پاسخ:
قبول دارم که کاملا درگیرش نشدم و شاید دلیلش اینه، ولی تو اینستام همه شوعاف نمیکنن، یک، تو بقیه فضاهای مجازی فقط اینستا نیست، از من بپرسی میگم بهترینش وبلاگه! ولی مساله همینه! واقعا یه مشت احمق ریختن دور هم و راجب هرچی میرسن نظر میدن و دری وری میگن. نمیتونم با فلسفه وجودیش و اینکه چرا باید حس خوب بده کنار بیام. 
خیلی دوستانسم درک نمیکنم :|
جالبه! :) فهمیدم بابا! من هیچکودومی نیستم ولی :/ واقعا میگم. اعتیادم سر یه چیز دیگس :دی :))) ولی قبول کن توئیتر مسخرست. واقعا هست!
البته من رفتم فکرکردم که مثلا بیام توییتر چیکار میکنم و اینا و دیدم میتونه، یا شاید بتونه جذاب باشه! خارج از اون مسخره بازیا :| شایدم توهم میزنم :| مسخره نیست :|
سپاسگزارم!
نه، آزمون سوم و بیست خرداد فقط برای دوازدهمی‌هاست. نه دهم و یازدهم.
پاسخ:
آو :| دیگه این یک ماهم تموم شه راحت شیم -.- استرس برانگیزه!
تنها دلیلش اینه ک تو واردش نشدی، وگرنه خوشت میاد ازش. آره خب همه دری وری ام نمیگن، بلخره ی جاهاییشم حرفا خوب میزنن! جبهه گیری الکی نکن!!
موافقم وبلاگ خوبه، کلن الان رو مود هرجا خوبه جز اینستا ام -_- جبهه گیریم سر اونجاعه :/ 
حس خوبی میده ینی حس میکنی همه مثه توعن! بعدم خب ی عالمه دوستین ک همو میشناسین و خیلی زیاد اینترکشن دارید، اینا همش چیزای خوب توییتره. و خب بسیااااااار اعتیاد آور
متوجهم اعتیادت سر ی چیز دیگس😂 میبریمت کمپ خوبت میکنیم😂
پاسخ:
ویل سی :) اکثرا میگن ولی :/
چرا؟
آی کنت فیل ایت :| ینی باید خیلی فک کنم تا بتونم فیل کنم. اصلا جدیدا فهمیدن خیلی انرژی میبره (جز مطالب علمی. الان قابلیت فهمیدن نسبیت عام انیشتین رو دارم! :/)
:((( بیا ازون فرندا شو که کنارت یادم میره گوشیمو چک کنم و این حرفا :((((
:)
نمیدونم :/ دیوونم من -_-
😂😂 بیا پس تا برات درباره عدم قطعیت حرف بزنم😁😁
چشششششم =))))
پاسخ:
شاید آدم همیشه وقتی بعد یه مدتی میبینه مثلا چقدر اشتباه کرده و اینا اینطوری میشه. البته الان کلمات جملمو درست انتخاب نکردم. ولی مثلا چون الان کامل مخالف قبلنتی؛ منظورم اینه، شاید واسه همین خیلی باهاش الان مخالفی. بعدا تعدیل بشه مثلا. 
این مگه همونی نیست که اگه سرعت خیلی زیاد باشه یا نمیشه اندازه سرعتو مشخص کرد یا مکانشو؟ آیا نسبیت عام جذاب تر نیست؟
ن خب، میدونی من حتا اووریوزینگ نداشتم نسبت ب اینستا، خیلی اوکی و معمولی بودم باش، ولی فضاش واااقعن مزخرفه، چون همه میخام بگن وااای ما خوشبخت تر از شماهاییم، وااای ما خیلی پولداریم، واااای ما خیلی خفنیم. برعکس توییتر ک آدما واقعی ترن، اونجا آدما ب زندگی واقعی شبیه ترن، بخاطر همین احساس نزدیکی بیشتری میکنی ب آدماش. بازم نمیدونم!
آره همونه. ولی خب خیلی زیباعه :)))) کلن هرچی مربوط ب فیزیکه زیباست *___*
پاسخ:
جاست دونت فیل ایت! رنگی رنگیم هست حتا :)
:|||||||||||||

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">