یادداشت‌ها و برداشت‌ها

162

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

1- اگه من دیگه همه پستامو با رمز نذاشتم من نیستم. چند روز پیش داشتم با خودم فکر میکردم که چرا وبلاگ مینویسم و چرا تو دفترم نمینویسم و انی وی من هزار جا مینویسم، یه سری چیزارو تو دفترم مینویسم (موردم داشتیم که انسان ها بهش دست پیدا کردن و خوندنش ولی خوشبختانه هیچکس چیزی از توش نمیفهمه :) بعد از اینکه تعداد از یک نفر که نفهمیده بود فراتر رفت، دیگه واقعا خیالم راحت شد. جاشم بذارم ککم نمیگزه :))) یه سری چیزارو هم تو یه کانالی مینویسم که پرایوته و فقط خودمم توش. بعضی وقتا فکر میکنم یهو یکی پیدا میشه که بخوام ادش کنم تو اون کاناله و بخونه همشو، یا دفترمو بدم بهش بگم بیا :) ولی یه وقتاییم مث الان فک میکنم ریلی؟ نه. دیگه تو بزرگ شدی و زندگی مزخرف تر از اونیه که فکر میکردی پس نمیشه همه رو به یکی گفت. نه من کسیو اد میکنم اونجا و نه هم چیزی! 

2- من اینقدر بدم میاد یکی حرف نزنه. دارم با خودم دائما کلنجار میرم که خب تو بلاگری، اگه میخوای همه چیزو بنویسی، بنویس. بقیه که میخونن بلاگر نیستن! ولی نمیتونستم خودمو قانع کنم. هیچی دیگه. خود گول زنی بود واقعا! یعنی خب آدم تا یه وقتی میتونه خودشو خر کنه. نمیدونم شاید بیشترم بتونه. به هرحال این یه موردو نمیتونم. (نه مائده، دلیلش تو و دلخوریت نیست. ولی این جمله هم معنیش این نیست که رمز میدم بهت. رمزو به هیشکی نمیدم. اصن حال آدمای واقعی رو ندارم دیگه. این وبلاگم یکی از دلایلش این بود که میخواستم فقط مجازیا باشن. نشد. هیم به خودم گفتما! بهرحال دیگه مسخرست اگه بخوام یکی دیگه بسازم. اصلا نمیدونم چرا اینقدر پیداست که یه چیزیو من نوشتم. مزخرفه! :/) ولی خب دلم میخواد هر روز بنویسم چیشده و حتی عکسشم بذارم و این حرفا. به اینستاگرامم فکر کردم ولی بازخوردای اینجا خیلی بهتره. میبینی؟ آدرس وبلاگو میگم :)

3- آره من خودمو میزنم به خریت، به بی اطلاعی و به نفهمی، دلیلشم فقط خودمم و اینکه این حجم از حساسیت بالام باعث چیز خاصی نشه و هم خودمو کمتر اذیت کنه، هم بقیه رو. ولی معنیش خر بودن من نیست! یه چیزی که تو من هست انگار کلا بخوام از بینش ببرما! چرا واقعا؟ خب دیگه، اینقدر از بینش بردم که مسخره شده. بسه دیگه. بسه!

4- امروز رفتم موهامو کوتاه کردم، یه خانومه ای که میدونست موهاش شپش داره نشسته بود که موهاشو کوتاه کنن (بعد از من) بعد گفت که موهامو خیلی کوتاه کنین بهم میاد؟ بعد خانوم آرایشگره هم گفت نه و صورتت فلانه و اینا (این خانوم آرایشگره خیلی جالبه کلا. الان اعصابشو ندارم بنویسم ولی. خدا رحمم کنه تا اخر شب نخوام اینجوری بمونم، یا بلرزم، یا هرچی، اه -.-) حالا نگو میخواسته کوتاه کوتاه کنه که شپشا برنا! بعد یکم که پائینشو کوتاه کرد فهمید و اینا بعد بلندش کرد و کلی پاکیزه سازی. بابا خب لعنتی، برو یه ماشین بگیر و موهای خودتو دوتا بچه هاتو بزن! احمق بی فکر! واقعا که! نمیتونم درک کنم. نمیفهمم! 

5- دیروز که رفتم دندون پزشکی، خب میترسیدم بگه باید دندون عقلارو بکشی و این حرفا، نگفت. به قول خاله خیلی عجیب بود! ولی خب. بعد مطب به شدت شیک! اصلا وارد شدیم فکر نمیکردی مثلا اینجا شهرماست، انگار جای دیگست لعنتی. خیلی خوب بود! بعد که رفتم رو صندلی نشستم و اینا پنجره بود کلا جلوم و چمن مصنوعی و آسمون! اثری از شهر نبود! تازه مامانم گفت قفسه کتابشم دیدی؟ و ندیده بودم. و شط! اومدیم بیرون و گفتم چه لاکچری لیوینگی بود اونجا! خدا شانس بده. خوبه برم زیست بخونم سال دیگه برم دندون پزشکی. نه من که مثل این نمیشم -.- علاقه و زهرمار و کوفت میخواد. خلاصه که لعنت به این زندگی. همین!

6- من سه تا لیوان آب هویج میخورم. به راحتی. و الان نصف لیوانو خوردم و نمیتونم دیگه. و دیگه نمیتونم. شادی چی میگفت؟ همون. باید اینم بزنم به دیوار. 

7- سوال آخرم اینه که چرا با کسایی که ازشون خوشتون نمیاد حرف میزنید؟ :/ مخصوصا خالم! بهشم میگم میگه خب چیکار کنم. خودمم حرف میزنما، ولی خب نه در اون حد. 

8- خوبه یه انرژی مثبت هست *-* 

9- خب گایز، سی یو این پرایوت :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۶
Mileva Marić

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">