یادداشت‌ها و برداشت‌ها

به وقت غر زدن!

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۹ ب.ظ

+ چهل هشت ساعت از بیست و چهار ساعت دچار چشم دردم (واقعا نسبت به قبلم خیلی کم از گوشی استفاده میکنم، شبام نسبتا زود میخوابم!) و بیست و چهارساعتشم دچار سردردم. تمام کارایی که دوست دارم انجام بدمم چشمین. کتاب خوندن، فیلم دیدن، نقاشی کردن. سه تا سابجکت بزرگی که تا الانشم تابستون با اونا گذشته! تازه مزخرف تر اینکه خوابمم نمیاد! -.- مثن تو این حالت باید چیکار کرد؟ باید مرد ینی؟ ینی چشم نداشته باشم باید برم سرمو بذارم بمیرم -.- 

+ پسر. همه چیزای این یارو همایش انتخاب رشته به کنار. مدیر اون نمیدونم پویای شریف بود چیچی بود، کپی کریسشن بود 😂 ینی هی داشتم فک میکردم خب توام حتما یارو رو کتک میزنی دیگه؟ لعنتی 😂 فقط چشماش آبی نبود! البته بماند که تفاوت های دیگه هم بسیار بود ولی فرم صورت و اجزاش خیلی مشابه بودن! 

+ چقد خندیدم :) کی شه بریم یونی بگذره این روزای دری وری و مسخره :) فقط یه جای دیگه اینقدر با پسرا خندیده بودیم و اونا مسخره بازی درآورده بودن که اونم اعصاب شناختی بود. که اعصاب شناختی خیلییییی باحال تر بودن ناموصن! 

+ آخ!

+ مامانم زین پس ساپورتم میکنه. گفتم دلم میخواد تنهایی برم کافه، میترسم پولام تموم شه بعدا خواستم برم با یکی برم نتونم! گفت خب بم بگو میریزم برات ((((: هیچی دیگ! الان از لحاظ روانشناسی نه تنها رفتن به جایی قبلا برام استرس برانگیز بود، تنهایی از در مکان هایی مث کتابخونه داخل هم نمیتونستم برم! اینا دیگه هیچکودوم وجود ندارن. حالا میخوام شروع کنم تنهایی برم کافه :) ^.^ مامانم میگه، این روزا دیگه هیچوقت تکرار نمیشن. راست میگه... و چقدر بده اگه من بخوام از دستشون بدم!

+ وقتایی که راجبم چیزایی که خودم بهشون باور ندارمو بهم میگن، اصن انگیزه و قدرت درونیم به طرز عجیبی در حد بمب اتمی افزایش میابه! 

+ چشمام درد میکنن -.- دیگه باید از حضورتون مرخص شم! فقط یه چیزی، شاید این همه درد مضمن (!) مزمن؟ واسه اینه که من خیلی کم چیز میز میخورم. ینی هیچی نمیخورم. ینی صبح پامیشم گشنمه ولی چیزی دلم نمیخواد، ظهرا عموم اوقات ناهارو دوست ندارم که باعث میشه خیلی کم بخورم. کمتر از تصورتون :| شامم نمیخوریم. کلا حالشم ندارم در این راستا کاری انجام بدم! کم کم با نردبام مواجه خواهید شد :/ اینقدرم بی حالم ک نمیدونی. صب که بیدار میشم اصن حالشو ندارم حرف بزنم. اصلا!! =|

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۰۸
Mileva Marić

نظرات  (۵)

به شما خوردن قُوَتو (اگه نمیدونی چیه ، سوغات کرمانه که گویا خیلى هم مقویه البته مدل هاى مختلفى داره) رو پیشنهاد میکنم این یک
همچنین خوردن یک لیوان بابونه در شب هارو براتون تجویزمندم
و اینکه عزبزم همه فعالیت های انسان به چشم نیاز دارن :/
اومجا که گفتی زین پس مامانم ساپورتم میکنه یه لحظه فک کردم از دستت عصبانی ای چیزیه میخواد تبدیلت کن هبه ساپورت (همون لباسى که دخترا میپوشن😂😂)
انصافا حداقل این دو تا چیزی گفتمو امتحان کن نگو به عنم یه زرى زد ، شاید خوشت بیاد D:
پاسخ:
میشناسم میشناسم ما بش میگیم قویت :دی! منتها مال ما در مغازه نیست و باید خودمون درست کنیم که من حالشو ندارم مادر :) 
لیوان بابونه برا چی؟ :| نمیتونم! مامانم حتی به بوشم حساسیت داره وحشتناک!
نه. ببین مثن بری باغ و دریا و فلان و میوه بچینی و خونه و اتاق تمیز و مرتب کنی، اینا چشم نمیخواد. داری میبینی ولی چشم متمرکز نیست. ولی تو گوشی و فیلم و کتاب فقط چشمه! چشم چشم چشم! 
من با مامانم خیلییییی رفیق تر از این حرفام :) امروز بم میگه پریسا من عاشقتم! بعد بهش میگم ولی من ازت بدم میاااااد بعد میگه اصن هیچ تاثیری نداره من خیلی عاشقتم :))) همینه میگم کیوت تر از روابط مادر فرزندی وجود نداره! :)
امتحان کردم قبلا، حسش نیس، درست کردن میخواد! (پسرررر داشتم اسمتو مینوشتم یهو یادم اومد نباید بنویسم 😂)
۰۸ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۲ 💫 Teenage Dreamer
پریسا شوخی‌میکنی... منم اونجا بودم! اون شهر پویا!!!!!!! شوووخییییی میکنییییییی! اون مدیر هم ب نظر من خعلی خوشگل بود:))
پاسخ:
شت! من هی حس میکردم تو اونجاییا! چون خیلی چادری دور و برم بودن! حتا میخواستم بت زنگ بزنم و اینا بگم تو کودومی :)))) بعد دیدم این اسکل بازیا رو بذارم کنار! کجا نشسته بودی لنتی؟ :))
آقا! و چقد سعی میکرد خوب حرف بزنه و اینا و با اعتماد به نفس باشه! یکم قدش بلند تر بود و یکمم میرفت باشگاه اینقد مناسب میشد! و لعنتی چقدر جوون بوووود!!
۰۸ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۲ 💫 Teenage Dreamer
پریسااااا من تو شُکَّم هنو!
پاسخ:
اگه میذاشتن تنهایی بیام اصفهان میومدم بریم بیرون از تو شوکش دربیای آشنا شیم 😂
۰۸ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۴۹ 💫 Teenage Dreamer
😂😂😂 مه ته ته سالن بودم. نزدیک در های ورودی! وای... کاش دیده بودمت!
خعلی زیاااااد تلاش میکرد. خعلی زیادی عم جوون بود:)) ی حس کیوتی ب عادم میداد:)) حالا احتمالا بازم ازین ایونت ها باشه ک بیای... هماهنگ میکنم ببینیم همو:))
پاسخ:
عااااا ازونا که دیر اومده بودن :)))) من وسط وسط وسط بودم! 
آقا آرررره :)))) بعد با تیپ جذاب و اینا! ولی من جدی جدی تو جوونیش مونده بودم! آفرین بهش! 
جدی؟ خب پس یادت نره بفرستی برام که اگه تونستم بیام :) ویل بی هپی تو سی یو :))) 
۰۸ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۲ 💫 Teenage Dreamer
عاره ما رو صندلی پلاستیکی نشسته بودیم! ته ردیف وسط. من تا وسطای ردیف وسطم اومدماااااا:)) حد اقل من بدون اینکه بدونم پشت سرتو دیدم😂
عادم‌ تو این سن مدیر ی مجموعه بزرگ باشه واقعن ی موفقیت حساب میشع!کیوت هم باشه... دیگ بیشتر:))
باوشع حتمن😍
پاسخ:
هعیییی 😂😂😂
واقعن واقعن واقعن ** کراش جدیدی که ممکنه هرگز دوباره نبینمش رو به خودم تبریک میگم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">