یادداشت‌ها و برداشت‌ها

تا کی دیگه آخه؟

سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۵ ب.ظ

بچه تر که بودیم، مامانم بهم میگفت جلوش گریه نکن، نذار بفهمه ضعیفی، ایتقدر گفت تا یادگرفتم جلوش ضعفو نشون ندم و دیگه اهمیتی ندم به کارش، اینقدر تو این کار قوی شدم که میتونم وقتی یکی عمیقا ناراحتم میکنه زل بزنم تو چشاش و حتی بخندم، خوش رو باشم و محل ندم. حتی بخوام میتونم فراموش کنم...

اتفاق مسخره ایه، میدونم. برای بار هزارمه، شاید نباید دیگه مهم باشه، ولی هست. خسته شدم! من آدم فداکاری نیستم... تا گریم گرفت میخواستم بگم به خودم نباید الان گریه کنی، حتی تو اتاقت! اصن مهم نیست... ولی مهمه، من ناراحت شدم. چرا نمیخوام نشون بدم ناراحتیمو؟ چرا؟ چرا این انتظار اونقدر از من میره که باعث شده این کارم برام سخت شه؟ سو آی کراید... اند ایم سو تایرد او ایت... 

میفهمی چرا نمیخوام اینجا باشم؟ میفهمی؟! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۲۲
Mileva Marić

نظرات  (۲)

وب ، جالبی دارید.

موفق باشید.

پاسخ:
آقا چرا منقرض نمیشین؟ :( 

خب من این یه دونه کامنت رو کامنت حساب نمی‌کنم و فرض می کنم این پست بی‌کامنت مونده، به هر حال چه خبرته بابا، اینقدر گریه نکن، یه خورده مقاوم باش، به جاش کدئین بخور :))

پاسخ:
لاناتی 😂😂😂 
والا دیگه بریدیم. :))) تازه گریه خوبه. تخلیه روانی ک هیچی، برا چشم آدمم خوبه 😂 
:))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">