264 -
از غر زدن متنفر و خسته ام، ولی چاره چیه؟ تعداد روزایی که دارم تسلیم میشم، بیش از حد عذاب میکشم و دیگه نمیدونم چیکار کنم و شدیدا عصبیم داره سر به فلک میکشه. متاسفانه من آدم تخلیه کنی نیستم، که کاش بودم. میدونم با راه رفتن بهتر میشم مثلا و اینا ولی نمیتونم مث بعضیا داد و بیداد کنم، بزنم بشکنم و من قبیلهم. اینطوری میشه که فوران میکنم و تنها کاری که از دستم برمیاد گریه کردنه. و تازه وقتی گریه میکنم همه چیز آوار میشه رو سرم. تازه غمای بیشترم یادم میاد. تازه مغزم شروع میکنه به دلیل تراشی واسه گریه کردن و اگه بهش اجازه بدم تا ابد گریه خواهم کرد واسه همه چیزایی که ناراحتم کردن، بهم ضربه زدن، ناامیدیام و ترسام. همه چیزایی که قایم کردم از خودم و از همه، و همه چیزایی که نگفتم و دم نزدم ازشون. و هر روز بیشتر از دیروز گریم میگیره و هم میخوام گریه کنم و هم سعی میکنم یه کاری پیدا کنم. و دارم دیوونه میشم رسما. با این حجم فشاری که الان رومه. حداقل کاش کرونا نبود و من اینطوری درحال افسردگی گرفتن نبودم. کاش ترسو نبودم. کاش امید داشتم به خودم حداقل، باور داشتم!
لعنت به من.