291 -
سلام و درود پس از سالها!
یه مدتی بود دلم میخواست از یه سری چیز میز بنویسم و میترسیدم که به خاطر شرایط روابطم یا حرف زدن تو اون زمان، برداشت خاصی ازشون بشه، و ننوشتم. هنوزم امکان افتادن اون اتفاق وجود داره با تفاوت اینکه من قصد دارم بنویسم و به خاطر این خودمو محدود نکنم :/ کاش که کمتر هی این اتفاقا پیش بیاد و اگرم قراره به خودتون بگیرین، یه طوری بگیرین که درگیر خودتون و رفتارتون شین نه من :/ اینم با شخص خاصی نبودم.
بهرحال فعلا اون رو نمینویسم. چون مغزم کامل براش فکر نکرده و جمع و جور نیست. فکرنکنم هیچ وقت هم جمع و جور بشه البته ولی خب.
میخوام از یه اتفاق بگم، اگه سعی کنین قبل خوندن همش شمام ایده خودتونو داشته باشین و به منم بگین دوست میدارم. ولی خب اجبار و زور که نیست که!
انی وی
تو این دوران من میرفتم پیاده روی. یه روزی که وایساده بودم و منتظر دوستم بودم، یه خانومی اومد و گفت که میشه گوشیتونو بدین من زنگ بزنم و شارژم تموم شده. یکمم عجله داشت. من سرمو تکون دادم. شاید قبلا بود، قبول میکردم. ولی نتونستم قبول کنم. ته ته ته ته دلمم یکمی عذاب وجدان دارم که شاید منم یه روزی یه همچین نیازی داشته باشم و کسی نباشه کمکم کنه، اون وقت چی؟
اینجا میخوام دیدگاهای خودم، دوستم، و یکی از اعضای خونوادمونو بگم. که چرا "نه"
تو فکر من این میگذشت که اگه گوشیمو (هر چند هیچیه ولی خب بهرحال گوشیه دیگه. یه وسیله ارتباطیه که فعلا ازش استفاده میکنم!) گرفت و رفت چی؟ الان به کی میشه اعتماد کرد؟ اصلا میشه دوباره گوشی خرید؟ تو این شرایط و وضعیت؟
بعد دوستم رسید و بهش گفتم و ذهنیتش این بود که کرووونااا و من توضیح دادم که دلیل من این بوده.
بعد رفتم خونه و برای بابام گفتم. حدس بزنید چی گفت؟
گفت اگه زنگ بزنه و یه قتلی صورت بگیره، پیگیری میکنن و میان پیدات میکنن و میگن چرا به فلانی زنگ زدی و بازداشتت میکنن و تا میای اثبات کنی بابا اصن به تو چه کلی گیر میوفتی.
من نمیدونم چی باعث میشه که اینقد دیدگاه وحشتناکی داشته باشه. و من اصلا به ذهنمم خطور نمیکرد. ولی دیدگاهامون و میزان ساده گرفتنامون، واسم بسیار جالب بود!
:)
همین دیگه.
اگه این وسط شمام به چیز دیگه ای فکر کردین، عرض کنید. :/ (الان میترسم هیچکس کامنت نذاره و ضایع شم ولی بیاید با ترسامون رو به رو شیم :/ هاها ://///)
سلاااام :)
تاحالا پیش نیومده برای من راستش ولی حس می کنم منم جای تو بودم همین کارو می کردم. ولی دلیلم کرونا بود بیشتر. دلیل بابات چقدر ترسناک بود! یا خدا...