استقلال در همه جوانب
یکی دو روزه که دارم احساس میکنم خودم نیستم و سعی کردم در رابطه باهاش یه سری کارها انجام بدم. دیدم وقتی میفهمم اون میاد فقط میخوام جلب توجه کنم و مهم نیست ک چی میگم و چ صدایی و چ لحنیه و با کیام... دیدم باید خودم باشم، منی که منِ واقعیه تا الان همه کسانی ک میخواستم رو جذب کرده. امروز سعی کردم خودم باشم.
حالا تو این بعدازظهر خنکی که نشونی از بهار نداره و هواش پاییزی و بارونیه نشستم دارم my immortal رو گوش میکنم و به این قضیه استقلال که دکتر موسوی چند وقت پیش تو سخنرانیش بیان کرد فکر میکنم... به اینکه چه درصد زیادی از ما چه درصد زیادتری از انتخابامون و رفتارامون تحت تاثیر چیزای دیگس! و شاید خودمون متوجهش نباشیم در حالی که سعی میکنیم یه کاری رو انجام بدیم نمیشه. دارم فکر میکنم این قضیه که وقتی عموم مردم یه چیزی رو تایید میکنن هنه ازش پیروی میکنن بدون اینکه شاید واقعا بدونن چیه، و این قضیه اثبات شدس تا حدی که ممکنه فرد راه حل درست رو بدونه ولی چون عموم چیز دیگه ای میگن اونم احمقانه رفتار کنه. اینکه یه آدم سریع اونقدر تحت تاثیر یک نفر دیگه قرار میگیره که همه باورهاشو قبول میکنه و تو زندگیش اجرا میکنه به نظرم ضعفشه و غلطه. در حالی که فکر میکنم درستش اینه که خود ادم خودش همه چیز رو برای خودش انتخاب کنه و در هیچ رابطه ای سعی کنه که تابع نباشه، مگر تابع عقل و اطلاعاتش!!