جیس؟ جیس؟! صدایم را میشنوی؟ من اینجا گیر افتاده ام! در تاریکی پشت ِ این در ِ بسته. کسی هست اصلا آن بیرون؟ اصلا نکند خورشید خاموش شده؟ نکند همه انسان ها رفته اند! نکند اصلا نسل انسان ها منقرض شده و مرا خشک کنند برای موزه... کی؟ چی؟ موجود زنده ی دیگری غیر از ما؟ فضایی ها؟
ولش کن جیس. در را باز کن فقط چرا من باید زندانی باشم؟ من چه کرده ام؟ یادم نمی آید! قحطی آب و غذا بوده و دزدیده ام؟ آدم ِ اضافی بودم؟ اگر آدم اضافی میبوده میبردندش و نباید در دنیا میبوده ام؟ هی جیس، گوش میدهی؟ چشم هایم دارند از حدقه در می آیند از بس پی ِ چیزی گشتند در این ظلمات!
بیخیال جیس! بیخیال...
جیس این تویی که تیک تیک میکنی؟
جیس... نکند وجود نداری نکند مرا گول زده اند. چرا تنها چیزی که به یاد می آورم تویی جیس؟
بیخیال جیس. توان ندارم دیگر... به دنیا بگو بس کند و بگذارد ما با هم باشیم! من در برابر برخی زیبایی ها مقاومتی ندارم. تو هم از همان زیبایی هایی...
جیس؟ چرا حرفی نمیزنی؟