یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من باشم و خودم» ثبت شده است

What are all the stars for if you wouldn't be here in my arms to watch them with me?

The first night we met, you showed me the stars...Stucker

جانا؟! با کدام زبان باید اعتراف کنم که دوستت دارم تا مشخص شود این حجم ِ دوست داشتنم؟!

بگذار بمیرم. بگذار نابود شوم. در راه خاک پای تو من هیچم. ذره ی گرد و غبارم. بر من قدم بگذار... که همین توجه تو مرا به عرش میرساند. بگذار بمیرم... بمیرم، تا شاید بتوانم برای همیشه در کنار ِ تو باشم و لبخندهایت را ببینم. بگذار بمیرم. تا همیشه پیش تو باشم. مرهم تمام دردهای گفته و نگفته ات. میگذاری؟ در حریم شخصی ات. همه جا... بگذار بمیرم. شاید این آغاز کار ما باشد. شاید بتوان با مردنم جور دگر ادامه داد. تو نباشی، بودن من هم معنا ندارد. پس بگذار بمیرم. اگر قرار است نباشی من حتی نمیخواهم یک هزارم ِ میلی متر را در این کیهان لعنتی را اشغال کنم. تو که نباشی من حتی اگر جو ِ کره ی زمین هم باشم دیگر معنا ندارم. میگذاری؟ ستاره ای باشم در آسمان شبت... گه گداری از کنار پنجره نگاهت بیوفتد به آسمان و یکباره ببینی یک ستاره هست که همیشه به تو چشمک میزند و توی دیوانه، مرا "ستاره ی من" بنامی. چه چیز از مال ِ تو بودن زیبا تر؟ بگذار ستاره ی شب و روزت شوم. تا باشم. تا اگر میخواهی نمیرم بدانی هستم تا از دلتنگی هایت بشنوم. باشم تا مرهم باشم. باز باشم و باشم و باشم. که آرزو کنی ستاره نبودم و در کنارت بودم. تا دیو و دلبر شود قصه ی ما. تا من خودم شوم و با لبخند در کنارت بنشینم. میگذاری؟ آرزو میکنی مرا؟ تا چشم در چشم شویم. تا من بتوانم با این دست هایم تو را در آغوش بفشارم. آنطور که هرگر کسی را چنین نفشرده ام. مرا آرزو کن تا با تو در کنار ِ پنجره ات بنشینم و دیگر نگذارم دلتنگ شوی. آرزو کن مرا تا به تو بودنم را نشان دهم، اثبات کنم. آرزو کن مرا و به من فرصت بده باز هم به تو نگاه کنم و تک تک اجزای صورتت را ببلعم! تا اثبات کنم همه ی آمدن ها، با رفتن معنا نمیشود... تا بدانی که بودن هاست که آمدن میشود. تا ببینی که آمدن معنایش خیلی تفاوت دارد... آرزو کن مرا و نگذار بمیرم، تا بدانی کیستم که چنین در انتظار ِ تو هیچم...

بالای تصویر رو امروز صبح نوشتم. بعد عکس رو پیدا کردم. پایین عکس رو هم قبلا از شدت علاقه... :)

عنوان : "فیلتر"شکن لازم!

خدایا این حجم از عاشقی را لایق نیستم شاید...

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۳۹
Mileva Marić

بذار سکوت کنم. بذار نگم از این درد. بذار سکوت کنم. بذار نباشم و سکوت کنم. بذار برم. بذار تو تنهایی باشم و بپوسم... بذار تنهایی و غصه رو تجربه کنم. بذار بشینم وسط ِ شلوغی روی یه صندلی تنهایی و تو رو تماشا کنم که با اون میخندی و حرف میزنی. یا اینکه جمعیت رو تماشا کنم. باید بمونم تو پیله ی خودم. نه من نمیخوام پروانه شم! میخوام تو تنهاییم باشم. تو باید اینو بفهمی، باید متوجه بشی. باید اونقد تو تنهاییم بمونم که... ای بابا! اگه من تو تنهایی بمونم از دست این آدما پس از کجا میخوام بفهمم که کی مث ِ منه؟ شاید اونی که مث ِ منه نشسته باشه تو پیلش منتظر من! یا شایدم اون راه افتاده ببینه کی تو پیلش نشسته و من تو پیلم نباشم. اون وقت از کجا همدیگه رو پیدا کنیم؟ ای بابا! گفتم که، بذار سکوت کنم. حرف بزنم بدتر میشه. عصن حرف زدن غلط کرده درمون ِ درد باشه. سراغ گرفتن و بودن واسه بقیه که مال ِ تو نیست بابا. عصن چه وضعشه، چه وقت این کاراست؟ باید سکوت کرد. پس بذار سکوت کنم و نگم. ازین دنیا، ازین آدما. هربار میفهمم که این باید من باشم و چاردیواریم و چاردیواریم و فکرم و وسایلم. بعد یکی منو خر میکنه. ای بابا! بفهم دیگه. پامو که از پیله میذارم پنج قدم.. اصلا هفت قدم اول خوبه، بعدش دیگه اثبات میشه آدما جنبشو ندارن! آدما هیچوقت جنبشو نداشتن. همیشه دردناک بودن. همشون در حال ِ اثبات بی ارزش بودنن. همشون مدعین ولی اصل اصلش، ته تهشو که ببینی دارن داد میزنن که آقا، نمون. من واسه تو نیستم، توهم خیلی خوبی و برای من نیستی... باشه بابا. دیدی؟ باید سکوت کنم. ولی آخه تا کی سکوت کنم لعنتی؟! نمیخوای سر برسی؟

:) ...

همیشه دلم خواسته یکی بیاد بنویسه: هی تو، با فلان ویژگی هات، خیلی خوبی. ولی هیچوقت اونقد خوب و مهم نبودم ):

به غم بگو منو فرا نگیره این همه، یهو دیدی طاقت نیوردم :) (لوس طوری حتا!)

من پر دردم، تو کوه ِ دردی اگه، شاید کوه یک سوم ِ خود ِ "...ـت" هم نباشه!

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۰
Mileva Marić