یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «note to self» ثبت شده است

امروز که داشتم اتاق تکونی ابتدای مهر رو انجام میدادم، به هدف خلوت کردن اتاقم و کمدام برای درس خوندن؛ رسیدم به یه جوراب شلواری مشکی‌ای که یادم نبود همچین جوراب شلواری‌ای دارم... یکم دست کشیدم بهش (کاری که همه خانوما هنگام خرید میکنن!) و دیدم چه خوبه پس چرا نمیپوشیدمش؟! 

و بعد یه تیکه ی خاکی رنگ دیدم و بعد یکم اون طرف تر دوتا تیکه و... این همونیه که من باهاش ترقه خوردم :) همونیه که باعث شد از همشون متنفر باشم و نخوام ببینمشون :) این جوراب شلواری یادآور گریه‌های ناخودآگاهمه... فحش دادنام و جوگیر شدنام... یادآور کوچه‌ی تاریکی که عروسی بود و اون کسی که فرارکرد ولی مگه از فکر و منطقم میتونه فرارکنه؟ :) یادآور اینکه چه‌جوری پذیرایی شد از ما... یادآور اینکه یه سری از مردا چقدر میتونن... آره! آخه به چه حقی؟ بدبخت! زن و بچه داری خودت و اینقدر نفهمی؟ :) من چقدر حرص بخورم از کسایی که بزرگ نشدن؟ کسایی که نمیفهمن؟ از هر نظری، هرررنظری که نگاه کنیم میبینیم اینا همه‌ش زودگذره، عبثه، چیزی نداره جز پشیمونی و باز...؟ 

یعنی لیاقت منی که اومدم عروسی خواهر تو که البته به خواست خودمم نه و به اصرار بقیه، اینه؟ 

امیدوارم یه روزی یکم بفهمه فقط :) 

یادمه که به خودش فحش دادم، گفتم امیدوارم یکی بزنه تو صورت تو یکی بزنه به دخترت تا بفهمی! سوختنی که ازش خون جاری شد و نفهمیدیم و بعد یهو با دیدن دستم نابود شدم :))) 

جوراب شلواری میگه: حتی اگرم جای زخم نمونه خیلی چیزای ساده‌تری هم هستن واسه یادآوری تجربه‌ها‌... و جای زخمی که رفته میگه: حتی منی که بهت چسبیده بودم و فکرمیکردی تا آخر زندگیت باهمیم، رفتم... بقیه؟ :)

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۵۶
Mileva Marić

دینی میخوندم، بعد نوشته بود که هر آرزویی تمنا کنید برآورده میشه! اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که من میگم خدایا پلیز همه علومو بچپون در مغز من. (مثلا من معتقدم. مثلا من مومنم، مثلا من میرم بهشت! بیخیال! :|) بعد یکم تفکر بنمودم دیدم خیر نمیخوام. علمی که خودم نخونم و تلاش نکنم براش و کلمه کلمه از رو کتاب نبلعمش؟ نه مرسی! من اون بهشتو نمیخوام! ولی همه سعیمو میکنم این دنیا یه جورایی بهشتم بشه :) 

پ.ن : فارق از همه این بهشت و ایمان و خدا و دبیر دینی و همه اینا! دینی درس مورد علاقمه. چون پارسال روی دبیردینیمون کراش داشتم شاید. شاید البته... یعنی اگه بخوام بگم دینی و زبان رو کودوم رو دوست دارم میمونم. و حتی ممکنه بگم بیشتر حاضرم دینی بخونم تا زبان و تستشو بزنم. زبانم لذت بخشه... ولی نمیدونم. شاید جفتشو یه اندازه. البته ناگفته نماند خوندن اینکه هوش درون فردی ِ بالایی دارم که اثباتی میشه برای علاقم به روانشناسی، درکنارش الهیات هم هست. که این موضوع هم باعث شده علاقم بیشتر بشه و مطمئن بشم ازین بابت. شاید مثل علاقه به دونستن فرقه ها و نظریه های فلسفی، دین ها و عقاید و غیره هاشون رو هم کامل مطالعه کنم در زمان مناسبش! :)

معدود پستایی که پی نوشتا از خود پست طولانی تره :| 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۴۴
Mileva Marić
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۸
Mileva Marić