دوباره احساس میکنم حجم آشنا ها زیاد شده و راحت نیستم. دوباره دارم هی میبینم یه سریا هستن میخونن و میخوان قضاوتم کنن، حالشو ندارم. دوباره میخوام حرف بزنم و محض رضای خدا جایی نیست من توش حرف بزنم که یکی باشه بخونه!!! اینو بگم اون میفهمه، اونو بگم اون یکی. خب لعنت بهت که. لعنت بهت که یه جا رو برا خودت نگه نمیداری. لعنت بهت که جنبه نداری. لعنت بهت که دوست داری بخونن و بعضی وقتا دوست نداری. لعنت بهت که ادمی. که زنده ای! چون این دوتا معقوله باعث پیچیدگی بیش از حده. باعث میشه وقتی میخوای دکمه هاتو جلوی آینه قدی کمدت ببندی غرق فکر شی و نفهمی چیشد که دکمه ها جابجا شد و حالا نمیشه گره پایین لباسو زد. بعد از خودت میپرسی: چی؟ یعنی عاشقم؟ این همه گیجی از کجا اومد یهو؟
هرچیو، ببین هرچیو که میبینم دلم میخواد طراحی کنم. نگا سایه هاش میکنم، اینکه چطوری کجاشو بکشم... ولی محض رضای خدا کیلو ها کاغد تو کمدو که قبلا به همین هدف گرفتمو برنمیدارم شروع کنم! میدونسین نصف کلاسایی که میرمو، میرم که مجبور باشم اون کاری که بایدو انجام بدم...!
بیشتر از همه چیز دوباره دارم حس میکنم چرا پول نداشتم این سه ماهو، کل این سه ماه لعنتیو، برم یه جایی، جنگل باشه؟ دریا باشه؟ اصن صحرا باشه! مهم نیست. مهم اینه که من باشم و گل و گیاه. من باشم و بقیه جاها نباشم. نباشم که بام حرف بزنن، نباشم که حرص بخورم، نباشم که برم مهمونی، نباشم که تو این شهر کوفتی باشم، نباشم که بهم چیز بگن، نباشم که هر وقت قیافمو کج میکنم ازم عکس بگیرن(خوبه این شخصه وبمو نمیخونه! و گرنه دو روز دیگه میدیدم میگفت با من بودی؟ آخه من نمیدونم! هرچی عکس مزخرف هست از من و شرایط من داره و تو موقعیت های مختلف به افراد مختلف نشون میده. چرا هر آدمی یه مشکلی داره؟ واقعن چرا؟ :/)، اصن اینقدررر نباشم که فکر کنن اصلا وجود ندارم!
موودمم دقیقا این آهنگس: I'm so tired of love songs, tired of love songs tired of love songs... oOohh, just wanna go home... (با تشکر از نگار که اینو فرستاد 😁، نمیدونسم اسمتو نگم چی بت بگم. اسمی ک گذاشتی اسم نیست لنتی! :/)
یکی از بچه ها هست که از معدود آدماییه که باهاش راحتم، از معدود آدماییه که وقتی کسی نیست دیگه به اون زنگ میزنم، و از معدود آدمای لعنتی ایه که خیلییی مثل همیم و حسایی که تو موقعیتا داریم کپی همه، و از معدود آدماییه که باهاشون راحتم و میتونم گریه کنم و همه چیو بش بگم و اون بغلم کنه... :(( (دلم خاس!) بعد بیرون که رفتیم بعد از کنکور گفت دلم کیس میخواد! (بله ما خیلی باهم راحتیم :/ فراتر از تصورتون حتا!) گفتم منم همینطور! ولی از تو میترسم بعد اینکه گفتی فلان و اینا! بعد گفت د خاب آخه هر وقت تو رو میبینم دلم کیس میخواد! من: :/// :))) :|||||||| و چقد مزخرف و چقد عجیب که من تا حالا یه بارم دلم نخواسته ببوسمش، و گرنه تا الان... ! :/
بازم دلم میخواد بنویسم... از چی بگم؟
دقت کردین این روزا خیلی از آدمای هم سن من تا پنج سال بالاتر و یا همچین چیزایی خیلی دلشون نمیخواد برن مهمونیایی که قبلنا همه میرفتن؟ بعضیامون کوتاه میایم در برابر غرغرا (مث من) بعضیا هم مامانشون کوتاه میاد! مث اینایی که امروز باهاشون مهمونی بودیم و از چهار تا بچه یکیشون اومده بود که همش سرش تو گوشی و تبلت بود :/ یکیشون که کلا هیچکودوم از بچه هاش نیومده بودن میگفت آره نگین انگار تو خونه راحت تره و نمیخواد بیاد و من پوکر که وا عجبا چطور ممکنه مامانی اینطوری برخورد کنه؟! :/
منو حالا نوازش کن، که این فرصت نره از دست، شاید این آخرین باره، که این احساس زیبا هست... :((( (نیست دیگه -.-)
میدونسین من خیلی حساسم؟ لعنت بهم. دیگه فکر نمیکنم و سعی میکنم نتیجه خاصی نگیرم. منتها... نگم دیگه. زیادیه (:
بومو بذاری وسط اتاق، اینقد منظره دیده باشی و همه چیزو کشیده باشی که دیگه نیاز به مدل نداشته باشی، یه چیزیو، جاییو، تصور کنی، و شروع کنی به کشیدن. و بوی زنگ بپیچه تو اتاق :)))) یکی از فانتزیای رویاییم اینه که یه اتاق باشه با بیشتر از ده متر طول (عرض؟!) و این یه طرفش کلا پنجره باشه، ترجیحا بالا باشه که آدما پیدا نباشن و فقط آسمون باشه. مهم نیست اگه ساختمونا پیدا باشن. رفت و آمد نباشه...
نمیتونم دیگه بنویسم! نمیتونم! میدونین چیشده؟ یه ظالم هست، پای جوجه رو بسه، پاش باد کرده و سیاه شده! اینقدر عصبیم که نمیدونم چیکار کنم! نمیتونم گریه کنم، نیمتونم بنویسم... هیچ گوهی نمیتونم بخورم اصن خیلی عصبیم! شکست عشقیم بخورم اینقدر عصبی نمیشم! خدایا... بعد اصن به زور پاشو باز کردن! ینی اینقدر سفت بود که مجبور شدیم با بشکاف نخارو بشکافیم!
کاش بدیم برن... کاش برن فقط! کاش دیگه نذارن نگهشون داره... :"((( دیگه نمیتونم صدای جیکای بلندشونو بشنوم وقتی دارن زجر میکشن و من کاری نمیتونم بکنم :"( آه...
...
چن تا کتاب هست که دوست دارم با یکی بخونمشون، ولی کسیو نمیابم مناسب چنین کاری که بهمم حال بده (: فاک ایت انی وی. اصلا مهم نیست. خودم تنهایی میخونمشون...