یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

هر آدمی که بار اول باهام حرف میزنه، خوبه. خیلی خوب. میخواد شنونده حرفام باشه، کمکم کنه، راهنماییم کنه و همه این چیزای خوب خوب خلاصه. حالا دیگه این قضیه اینقدر تکرار شده، که من امیدی ندارم. نمیخوام بگم به این یکیم امیدی ندارم، چون خیلی مهربون بود. مهربون تر از چیزی که تصور میکردم. میگفت نرم کلاس برگردم راجب منم همین فکرو بکنی؟ حتما حرف میزنیم؟ نمیخوام فکر کنم اینم اولشه. اصلا و ابدا. به قول خودش، آدم باید فقط اهمیت بده دلش چی میگه. کاش یکی بود که همش پیشم بود و بهم میگفت ببین! با این دیدگاه میتونی خیلی ساده تر بگیری! منتها همشون بعد یه مدت میپرن. هیچکودوم نمیمونن. بموننم با اون اهداف اولیه نیست :///

یه روزی خوب میشم، امیدوار میشم، و اینقدر به همه بدبختیا فکرنمیکنم که سرسام بگیرم. در نتیجه خوشبختی منم میشه چیزایی که دوست دارم بهشون برسم و داشته باشمشون. خودم و خودم. میگفت خوشبختیش اینه که کافه ای داشته باشه ک وقتی کسی توش نیست تار بزنه. که آموزشگاه بزنه. وقتی میگفت من گم بودم... من چی؟ هیچی. لعنتی. این خط این نشون. این من اینطوری نمیمونه...! :)

Let's start being hopeful again... :))))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۱۹:۴۸
Mileva Marić

فقط دوست دارم بگم من همونیم که اگه بدونم ناراحتی بغلت میکنم و هیچی نمیگم. چی میگن؟ خودش بخواد حرف میزنه؟ آره. سعی میکنم نفهمی؛ ولی اگه گریه کنی منم پا به پات اشک میریزم. غمش اینه که نیستی. نیستی...

+به علت اهمیت از گفتن بقیه موارد صرف نظر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۲۳:۴۲
Mileva Marić

فکر کردم بعد از کنکور میام راجبش مینویسم، راجب روز قبلش مینویسم، و از تفکراتم میگم! ولی تهش حالا اصلا اعصاب ندارم. یه حسی از درونم به شدت عجیبی میگه چقدر همه چیز تعفن آوره! دوست دارم سکوت کنم و هیچی نگم و الان ک تازه گوشیم اومده دستم یکمی سختمه. فک کنم دوراهی انتخابه. میتونم وابسته شم دوباره و میتونمم نشم. که احتمالا دومی رو انتخاب کنم. تا میشه و میتونم! 

باورم نمیشه این همه انزوا طلب شدم...!

آم... به کودوماتون گفدم بیاین بهتون بگم چطوری بخونین؟ میخواین صبر کنین نتایج بیاد :دی. خود مختارین البته. منم کلا در خدمتم :))))

بعد اینکه بچه ها مرسی که کامنت دادین، مرسی که روزای قبل از کنکور از حال و احوالم پرسیدین و با اینکه من دیر به دیر میومدم ولی بازم بودین. مرسی که بعد از کنکور حتی به یادم بودین! خیلی خوشحال شدم. واقعا میگم. یه دورانی بود که میگفتم اینا مسخره بازیه و عصبی میشدم از حجمش اما الان عوض شدم. برام مهم شدن :)))

خلاصه ک ... شاید فردایی وقتی نوشتم از کنکور بیشتر. دلیل محکمش اینه ک لب تابم فقط صفحه ورود رو میاره و با زدن دکمه ورود نمیره تو :/// منم با گوشی چندان راحت نیستم -_-

+ فک کردم پویش بیان رو امروز مینویسما، بعد هزار سال. ننوشتم. -_-

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۳:۴۸
Mileva Marić

سوشال مدیا در حدی جذابیتشو از دست داده ک چک کردن و دیدن همه جا بیست دقیقه در روز طول میکشه. تازه خودمو بکشم میشه نیم ساعت. خدایا منو در همین حد نگه دار! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۲:۲۸
Mileva Marić

پنج روز مونده به کنکور و تنها چیزی که من الان دلم میخواد بعد کنکور انجام بدم چیه؟

اتلاف وقت

اتلاف وقت

اتلاف وقت

بعد ک ب اندازه کافی حوصلم سر رفت فیلم دیدن!

حتا اعصاب کتاب خوندنم موجود نیست. 

آه مای گاد!

ینی صب تا شب فقط دراز کشم. ^_^

هزار تا دلیلم دارم ک چرا دلم نمیخواد گوشیمو بگیرم و چقد عص اعصابشم ندارم حتی! ولی خب چاره چیه؟ :دی! 

(بعد تازه به طرز وحشتناکی دلم روابط احمقانه میخاد (!!) و اصن از اون آدمایی نیسم ک ب راحتی تن ب چنین روابطی بدم و الکی ملکی ی چی بگم راه بیوفته!! :/ آی لنت. لــــــــنت.)

از ی طرفم دلم میخاد ریپلی گیم کنم. از اول. کاش امسال پارسال بود. تازه الان میفهمم باید چ کارایی میکردم. با اینکه از اول میدونسم دلم برا مد و دبیرامون تنگ میشه و سعی کردم از این سال نهایت استفاده رو بکنم ولی بازم دلم میخواد. و هرچیم بم میگن یونی بیشتر خوش میگذره نمیتونم قبول کنم ک اتحادی مث اتحاد کلاسمون باشه! من حتا وقتی رفتم راهنمایی دلم میخواست برگردم دبستان و بیشتر با مداد رنگی گوشه های دفترم گل و بلبل بکشم. بیشتر از رنگا استفاده کنم. حالا اینکه کلا دلم میخواد برم از اول هفتم رو بخونم و همه اون سالها رو دوباره تجربه کنم (حتا همونطوری و با همون تجربه های مزخرفم. ک چقد سخت بود!) !! :/ از طرف دیگ ی حس درونی میگ خاک بر سرت با این ساعت مطالعت تو میتونسی تک رقمی شی. یو ایدیت استیوپید. اه اه ننشسی دو ساعت بیشتر بخونی؟ مرگ من ی بار ده ساعت میخوندی ببینی چ مزه ای میده عصن -.- آه. اعصاب ندارما! نیاین بگین دیدی گفتم حسرت میخوری! ب درک اص. واقعن میگم. گوری باباش. گوری بابا همه چی! ^_^ ولی ناموصن دیگ کی کادرو مجبور کنه ببرنشون اردو؟ کودوم کلاس شب ولنتاین بره بیرون و از تو مینی بوس برا دخترای با شکلات و بادکنک و قلب قرمز تو ماشین دوست پسراشون دست تکون بده؟ عصن دبیرا ب کودوم کلاس بگن شما همتون تهران قبولین؟ :( برا کودوم کلاس وویس کارمند گوگل تو سوئد؟ سوئیس؟ رو بذارن ک امید بدن؟ سر کودوم کلاس بگن من امسال احساس میکردم هر چی میگم شاگردام خوب میفهمن؟ سر کودوم بگن من میخواستم حتما با دوازدهم ریاضی کلاس داشته باشم من خیلی اینارو دوست دارم نمیشه ببینمشون ولی باشون کلاس نداشته باشم ک! کودوم کلاس از دبیرا بپرسن تو یونی با کیا آشنا شدن و از پسرا بپرسن؟ از استادای مرد راجب معشوقشون بپرسن؟ شرط ببندن و استادو مجبور کنن ناهار بده؟ :(( احتمالا دیگ گلسایی نیست ک همه چیز ب کتفش باشه، حجت سی ثانیه ای نیست، ک فک کنه از همه بیشتر میدونه و منطقی بازی دربیاره، یاسمینی نیست ک شیطون باشه و اسکل بازی درآره، مهدیه و سمیه نیستن ک همش باهم چت کنن و دهنمونو صاف کنن و بهم نامه بدن، فری نیست ک دلقک بازی در بیاره وسط کلاس و مجلس گرم کن باشه، مینایی نیست ک غایب کنه و همه به خاطرش برگه سفید بدن، مریم کاظمی ای نیست ک بره پا تابلو و ما بگیم یا ابولفض باز این -.- و بگیم ناموصن تا چارسالگی روسیه بوده؟؟؟؟ ناموصن لندنم رفته؟ و پوکر شیم! مهشیدی نیست ک همش مشقارو نوشته باشه و بره پا تابلو سوالارو حل کنه، مهسا چی؟ سوالای حل نشدنی رو کی حل کنه؟ کی مث مریم مکاری زاده تو یه سال اول فصل اول کتاب اوج خفنیت خودشو ثابت کنه و الگو دنباله ایو کشف کنه ک هیشکی نکرد؟ ممد! اوه مای! کی دیگ عین اون اعصابمونو خورد کنه حرص بده واقعن؟ حتا فاطمه مهدیم نیس ک مائده پاشو بزنه ب صندلیش و حرص بخوره! و حسنا نیست ک سر اینکه کی خودکاراش و رنگاش بیشتره حرص بخوریم. از ی سریام ننوشتم. ن اینکه چوم طوری باشم. فقط خستم. خیلی خستم. هیچوقت اینقدر خسته نبودم! بیلیو می! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۲۳:۵۹
Mileva Marić

و بالاخره این ماه عزیز فرا رسید!

+ خب برا اینکه پست مفید باشه باید بگم که اگه مث من عاشق آهنگین ممکنه مث من در نگاه اول عاشق این سایته بشین! :

https://melovaz.net

در نگاه دوم نمیدونم. بعدا توش گشتم اطلاع میدم :دی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۰۸:۱۶
Mileva Marić