یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

هیچوقت نفهمیدم اشک هایم چطور بعد از یک ناراحتی اینقدر سریعتر از وقتهایی که برای یک اشک تمنا میکنم، سرازیر میشوند!؟ من خسته‌ام از تمام این دردها... از زخمی که مانده، قرمزتر از گل رز سرخی که برایم جاگذاشتی و من هر روز زل میزنم به دیوار سفیدی که گل‌های رز قرمز از آن آویزانند، و هربار که میبخشم تورا، که کنار بیایم با خودم و بلند شوم، که بتوانم دوباره به همین زندگی عادی لعنتی‌ام ادامه دهم، هربار که سیلی محکمت را به خیال خوشی فراموش میکنم و با خودم شرط میبندم که دیگر نگذارم و فرار کنم، میبینم من مستقل میشوم ولی تمام ارتباطاتات لعنتی‌ام وابسته توست، تا اخر زندگی، عذابم میدهی! هربار که میخواهم دو قطره از این همه اشک که تا به حال هشت شیشه شده، هشت شیشه که کنار هم صف کشیده‌اند که من نه مثل دختر جهنمی باشم که بخواهم به خردت دهم این اشک‌هارا، میخواهم یادم بیاید و یادم بماند این سال را، میخواهم دو قطره از این همه اشک را درمان کنم، روح پاره پاره‌ام را جبران کنم که چیزی نمانده بر آن جز جای چنگ‌ها... بدتر باز میزند روی دستم، و میمانند جای انگشت‌ها و میان دو انگشت که رنگش با بقیه‌ی دست فرق دارد، و میخارد و من نمیخارانم، من اشک میریزم و به گل‌هایی به رنگ سرخ فکرمیکنم... به اینکه اگر تو همیشه هستی که مرا خط‌خطی کنی... چرا او نیست؟! 

چقدر باید متحمل شوم در یکسال مگر؟!پس مدارا کو... 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۷ ، ۲۳:۰۶
Mileva Marić

ام آی دویینگ د رایت ثینگ؟

ایتس میکینگ می کرای!!

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۱۷:۵۲
Mileva Marić

آره... من دوباره فردا ورزش دارم، یکشنبه یکی طول حیاطو طی می‌کرد یکی عرضشو و هردو همو ایگنور میکردن! زنگ اولم اون ور حیاط بودی ک تو دید نباشی ولی من دیدم داشدی منو نگا میکردی! منتظرم همه شواهد اثبات شن! 

کاش فردا بگی میخاسی چی بگی! من سعیدمیکنم بهش فک نکنم، ولی از ذهنم ک پاک نمیشه!!...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۲۰:۳۹
Mileva Marić

تایپ، پاک... تایپ! پاک... یا شایدم تایپ تایپ تایپ و بعدش؟... پاک! نمی‌دونم چرا منم این بیماری رو گرفتم. دارم به خودم میقبولونم اینجوری بودنو، کم حرف بودنو. چرا؟ به درک اصلا دلیلش مهم نیست؛ فقط الان رو مخم بودم، خودم رو مخ مخ خودم! اه. :// -___-

امروز یکی از بچه‌ها بهم گفت پریسا، مرسی که هستی، دوست دارم! بعد من اولش نمی‌دونم چم شد، شک کردم! گفتم چی؟ دوباره تکرار کرد! گفتم چرا؟ گفت چون تو این دو سال من همش با کسایی بودم که اونا میخواستن حرف بزنن و بالاخره منم یکی رو پیدا کردم که بتونم باهاش حرف بزنم و بعد من بهش گفتم اتفاقا منم خیلی حرف می‌زنم و نمیذارم طرف مقابلم حرف بزنه! بعد گفت نه خوبی! من خیلی باهات راحتم! الان دارم فکر میکنم کی اینجوری شدیم؟ من اول حرف میزدم؟ چیشد؟ فقط یادمه آهنگای مشترک گوش می‌دادیم؟ یادمه آخرای پارسال همین آدم بود که باهام میومد که عین احمقا الکی! برم پایین آب بخورم که چی؟ اونو ببینم! و چقدر زندگی این ادم پیچیدس! انی وی، یه اثبات خوبی برای چند تا چیز برام بود، یکی اینکه من اگه طرف مقابلم همش حرف بزنه سکوت میکنم، و یا میذارم حرف بزنه، ولی بهرحال وقتی حرف نزنه و رابطه رو بخام خودم حرف میزنم :دی، و اثبات دوم، فک میکردم ازین آدمای خاله زنکی شدم که همه چیزو به همه میگم، ولی نشدم! :))

این بود انرجی مثبت امروز+ آره من هنوزم میتونم حیدرو بخندونم! حتی وقتی هر روز در حالت بی اعصاب و غمگین و چوم‌چش‌شده بیاد مد! و حتی اگه باهم خیلی حرف نزنیم :) و حتی اگه اون با من حرف نزنه :| 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۱۹:۰۰
Mileva Marić

there's a scene that he is looking at her and then he says:

+ you're the most beautiful woman I've ever seen... 

then they look at each other 

and his face is still so obsessed with hers, then he continues: 

+ you'll kill me...

نتیجه تصویری برای ‪kssngpassengers 2016 at breakfast‬‏

guess I liked it because I really feel the same way... :)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۷
Mileva Marić

نشستم غلظت حل میکنم. بعد با خودم فکر میکنم که: خب، به فلان دلیل و فلان دلیل، دیگه دوسش ندارم. چون فلان اخلاقارو توش میبینم و میدونم که با اینا به مشکل برمیخوریم! (الان ک دارم فکر میکنم، چرا واقعا؟ چرا باید پیش قضاوتی کنم؟! اه :/) بعد یهو میگم که نه نمیتونم اصلا! اصلا مقاومتی در برابر این حجم از زیبایی ندارم. بعد بحثم با خودم تموم میشه :دی

اصلا پست ِ بیخودیه، ولی میخام ببینم روز قبل از آزمون ِ دوم آذر ب چی فک میکردم وقتی داشتم درس میخوندم و نمیخوندم و فک میکردم که دیگه دیره و من دیگه اون چیزی (رتبه ای، رشته ای، دانشگاهی) که باید رو نمیارم!

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۸:۴۶
Mileva Marić