یادداشت‌ها و برداشت‌ها

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

از الان میدونم اگه یه روزی خواستم خودکشی کنم یادداشت خودکشیم این خواهد شد:

به علت نوشتن کد زیاد برای یک و تنها یک سوال و بارها دیباگ کردن آن و به نتیجه نرسیدن در کل آخر هفته، دیگر تمایلی به زندگی کردن در خودم نمیبینم.

cpu خنگ است. من نیز خنگم. و خنگ ها حرف همدیگر را نمیفهمند...

و خلاصتا، لعنت به مک لورن و توابع!

// میرود برای بار هزار و یکم، کد را تغییر دهد و فکر کند. 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۸ ، ۲۱:۴۳
Mileva Marić

یه کد زدم که خیلی خنگه. و دارم چل میشم. حس میکنم تا از خنگی درش نیارم شب نمیتونم بخوابم. و مسئله اینه که ملت میبینن اینو! لعنت به کوئرا -.-

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۲:۵۳
Mileva Marić

so let me ask you again!

does this satisfy you?

is it what you want?!

+ و همچنان گیر بمان در زندانی که از من برای خودت ساختی! (: تو یه چیز ِ غیرواقعی! 

+عکس میذارم چون خواستم و خواستین ازم و سعی کردم عکس بگیرم. بعدازظهره ولی فکرمیکنم اون ماهه که پیداست و پشت ابرای قرمز خورشیدن. شایدم ماه نیست خورشیده. کلا جالب اومد به نظرم :)

 

گفته بودم علاقه وافر به تیربرق دارم؟ :|

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۶
Mileva Marić

1- سوالای انگلیسی کد برام یه طورین که برا فهمیدنشون بیشتر باید انرژی بذارم تا حلشون. البته داریم سخن بزرگان! فهم السوال نصف الحل :دی

2- چرا اینقدر دروغ میگین؟ چرا؟ واقعا چرا؟ (بلانسبت خواننده های عزیزم :) )

3- خدایی پرمشغلگی هم درد خوبیه ها!

4- کلا خوبم ولی (:

5- دلم یه اکیپ درسی باحال میخواد. ترجیحا با وجود حداقل یه غیر همجنس که فان قضیه زیاد شه (:

6- ولی to do list بهترین گزینست به نظرم.

7- فوبیا دارم. فوبیای اینکه کسی تو یونی حرفامو بشنوه، یا کسی از یونی وبلاگمو بخونه و من قبیلهم. بعد فکرکردم دیدم تقصیر خودمه. ینی اینکه به یه قضیه کلی رسیدم. من از چیزایی ترسیدم که خودم با بقیه کردم. درحالیکه قرار نیست مطابق اونچه من فکر میکنم اعمالی انجام بشه، اما "ممکنه". :) 

8- خب بقیه صحبتام تو مغزم گم شدن. خدارو به شما میسپارم :|

9- ســــــــــــــــرما خوردم ای خدا :( لعنتی :( کلیم کار دارم که دلم میخواد یکی برام انجامشون بده :|:)

10- عای لاو مای میجر *___*

11- کراش :(

12- بقیشونو راحت نیستم بنویسم که یادم نمیاد؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۱۱
Mileva Marić

آرین هی چیزم میگه، حس درونیم مانعم میشه، ایمیل میدن و درخواست یه شخص دیگه رو میکنن، کسی که هیچوقت تو زندگی من وجود نداشته، و مغزم میگه این کاری که الان داری میکنی کاری نیست که میخواستی بکنی و حس درونیم میگه نکنه حذفم نکنه و همه ترسای کودکی و نوجوونیم بیدار میشن. قلبم. آه...

هیچ کاری نمیکنم. دقیقا هیچی. نمیدونم... دلم همونی رو میخواد که هیچ وقت وجود نداشته (بعضی اوقات داشته شاید) بشینم ی دل سیر باهاش حرف بزنم... یا حرف نزنم حتی، اون فقط درکم کنه. همین! ):

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۳
Mileva Marić

FeElinG heart BrOkeN, WiiLinG tO CloSE iT -.- 

حقیقتا از زندگی خسته شدم! :| زمانو نگه داریم فردا نشه که اصلا دلم نمیخواد دانشگاه شروع شه -.- اونم وسط میانترما :/ و تو شب بیدار شدنا -.- اَه :(

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۸ ، ۱۱:۱۸
Mileva Marić