یادداشت‌ها و برداشت‌ها

I'm getting mad! (نات اینترستینگ فور ریدینگ. جاست تخلیه :/)

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۴۱ ب.ظ

بعضی وقتا نگای جلدش میکنم, نگای حال خودم. بعد میگم خب خوبه بخونمش. مطمئنم بخونمش تفکرم عوض میشه, حالم بهتر میشه، حتی اگه تکراری باشه. بعد میگم نه. لعنتی تو الان کنکور داری. نمیتونی بخونیش. زمان نداری اصلا. بهتره هرچی مغز داری بذاری ببندی همه اینارو. مگه ندیدی حاضر بود سر هرچی که تو بگی باهات شرط ببنده که اگه همونطوری که برنامه ریزی میکنه برات (روزی نه ساعت فقط!) بخونی رتبت دو رقمی میشه و تو فقط پوکر نگاش میکردی که مسخره بازی درمیاره. و گفت سرهرچی بگی بات شرط میبندم. سر چی ببندیم؟ خندیدم. خندیدم...؟ نخوندم. بعد دوباره نگای حال خودم میکنم. میگم این بار دیگه میتونی. این بار مقاومت میکنی. هوم؟ میدونم. بعد یادم میره! بعضی وقتا با خودم میگم یعنی من ضعیف تر شدم؟ یعنی کنکور منو ضعیف کرده؟ یا احساساتم فرق کرده و من احساسی تر شدم؟ بعد سرکوفت میزنم. دیدی؟ بازم غلط کردی. به خودت پشت کردی. بابا چند بار بهت بگم، خودت فکرکن خودت تصمیم بگیر. بعد میگم نه. آخه درون من مریضه. بعد میرم میگم مامان، من طرحواره رهاشدگی دارم مگه نه؟ میگه نه. نه چسبنده ای و نه اینطوری که منزوی باشی. ببین فلانیو, دوتاشو هست. بعد میگم واقعا چسبنده نیستم؟ ولی... بعد واسه لحظه، فقط خود لحظه، خوشحال میشم. راحت میشم. بعد یه موقایی مث الان، میگم نه بابا. مامانت نمیدونه تو چطوری ای. مگه اون میدونه تو با اونایی که دوستشون داری چطوری حرف میزنی؟ مگه دیده احساسات خرج کردن تورو؟ ولی خب. چتامو که خونده. اونم نه چتای هرکسی. چت شخص مهم! شاید تو زمان خودش مهم ترین شخص زندگی. حالا مگه خرج احساساتم توش بوده؟ نمیدونم. اصلا هیچی، سر کاظم که دیگه دیده! ندیده؟ ولی کاظم طبق معمول فرق نداشت؟ نه خب. نه چسبنده بودم؛ نه نچسبنده! بعد میگم باخودم بابا، ول کن. اصلا کم اهمیت ترین چیز الان اینه که تو چطوری ای. به درک که یه طوری ای. هرکی میخواد بخواد هرکی نمیخواد نخواد. میخوابم، میگم ریست باشه. میخوابم و تازه تو فکر غرق میشم. بعد میگم نه! میخوای بخوابی که ریست شی. به شعله شمع فکرکن. شعله شمع شعله شمع... بعد فکر... نه نه! شعله شمع! فکر فکر فکر... ای بابا. میخواستم به شعله شمع فکر کنما! خب ولش کن. به نوک انگشتام فک میکنم. مامان گفت به بدنت فک کن؛ از نوک انگشتات شروع کن. خب استخوناش که دارن میان و رگها و ماهیچه ها و ... فکر... و بعد از یک و نیم ساعت (ساعت یک و نیم نیمه شب است!) خوابم نمیبره. چشمامو باز میکنم. نمیتونم فکرنکنم. دارم دیوونه میشم! پا میشم میرم پی یه کاری و دو و نیم میخوابم. میگم ببین دیگه حق نداری فکرکنی. هرگز. تا اخر وقتی که کنکور بدی! هیچکاری به جز درس خوندن نمیکنی! اصلا اینقدر درس میخونی که ذهنت درگیر چیز دیگه ای نشه! وقتی ذهنت میتونه فکر کنه پس میتونه مساله حل کنه پس ازش استفاده کن! بعد شب میشه. و تمام بعد از ظهر چطوری سپری میشه؟ آهنگای عربی. ویدئوهاشون. هفتاد درصد عاشقانه، خیانت، عاشق شدن، وای من روانیت بودم، تو منو ول کردی رفتی! حبیبی! انا این لاو وید یو. دنس وید می رجا! رینگ مای بلزززز ;) بعد شب میشه. مامان میخواد بخوابه. بعد من میرم، اشک تو چشام جمع شده، میگم مامان، هیشکی منو دوست نداره. بعد میگه من دوست دارم. میگم خب تو مامانمی!! بعد میگه خب مثلا کی فلانی رو دوست داره؟ یا فلانی رو؟ بعد میگه اصلا مهم نیست به فکر درست باش. خودم میدونم باید به فکر درسم باشم! بش میگم چطوری بخوابم؟ میگه به خودت فکر کن. و تصورشو از ایندم میگه. به حرفای غزال میتفکرم. که قبلا هم مامان بهم گفته بود. که نو مدر وات. که حتا اگه جوزون درس بخونم و با یه چوپون مزدوج شم، چون منم، چون پریسا ام، تو زندگیم موفقم. ولی رویا کلی چیزای لاکچری میچینه. و یهو وسطش باز دوباره من تنها نیستم. 

و باز...

و این دفه ها دیگه دارم به خودم میگم شص روز طاقت بیار، تموم میشه. زودی! 

+ضمیمه! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۳
Mileva Marić

نظرات  (۱۲)

فقط شصت روز مونده راحت میشی دیگه
پاسخ:
با اگر و اما البته :/ البته قراره به کنکور دوباره تا اخر شهریور نیندیشیم ولی سخته :دی
۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۱۶ لیمو ترشـــ🍋
تو میتونی پریسا... ما همه مون داریم خل میشیم و فیلم ها و کتاب ها بهمون چشمک میزنن ولی یکم دیگ صبر کن قطعن ب چیزی ک میخای میرسی!!!! 
اصلا هم به دوباره کنکور دادن فکر نکن... با خودت بگو یا امسال یا هیچ وقت!!!  :')
پاسخ:
لیمو خسته ام خستهههه ام :((( و از خل شدنم داره فراتر میره!
۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۵۹ لیمو ترشـــ🍋
منم خعلی زیاد... توانایی اینم دارم ک همین الان همه چیزو ول کنم و برم ازینجا و هیچ وقت برنگردم. ولی حیف نیس عاخه؟ ۱۰ ماه از عمرتو حد اقل تا الان گزاشتی روش! این دوماه رو هم تحمل کن تا تموم شه...
پاسخ:
بری کجا؟ چطوری؟ با کودوم پول؟ کودوم هدف؟ کودوم کار؟ کاش میشد! 
میدونی یه سریال میبینم؛ تنها سریالیه که میبینم. گفتم تو کنکور همینو فقط. قرار بود تابستون تموم شه این فصل و هنوز نشده. بعد توش دختره داره توسط یه چیز شیطانی یه طورایی روحش دزدیده میشه. بعد چون عاشق دوست پسرشه و دوست پسرشم عاشق اونه, اون باعث میشه که اون چیز شیطانی نتونه کل روحشو بگیره و هربار برش گردونه. یه طورایی حس میکنم منم به یه همچین چیزی نیاز دارم. انرژی مثبت های لحظه ای احساسی که برم گردونن, شادم کنن؛ وگرنه همینطوری که خودم هستم از قبلم بیشتر طول میکشه حتی تا میام خودم شم؛ عادی شم. مخصوصا اینکه مدرسه هم نمیریم. واسه همین برام خیلی سخته :):
۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۶:۲۲ لیمو ترشـــ🍋
اینقدر فشار اومده بهم ک دلم میخاد پیاده راه بیفتم و فقط برم! ب هیچ چیز دیگ اش هم فکر نمیکنم! ی مدت فکرم رها و ازاد باشه... ب قول تو کاش میشد!🙃
عاخی... دقیقا میفهمم چی میگی پریسا:) انگار یکی باید بزندت و مجبورت کنه تا مودتو عوض کنی و خوب بشی دوباره ولی وقتی خودت تنهایی هیچ کار مهمی برای خوب کردن حالت نمیکنی:)) ولی شاید دیر باشه ولی بالاخره ک خوب میشی! بیا رو نقاط کوچک و مثبتش تمرکز کن😶😁
ولی همه اش تموم میشه... خعلی زودتر از چیزی ک فکرشو بکنی میبینی نشستی پشت سیستم و با کلی استرس منتظر اینی ک سایت بالا بیاد و نتیجه ات رو ببینی... و من مطمعنم اون موقع ک بببینیش خوشحال میشی:)
Keep on going...
پاسخ:
خب مساله اینه که فکرت رها و ازاد نمیشه کمی منطقی باش :دی
حتما نباید بزنه ها :دی! یه حرف کافیه! :))) بعد یه چیز دیگم اینکه خودت تلاش کنی بازم جواب نمیده :دی!
نمیدونم. خوشحال میشم؟ :(
I'm trying! you too!
:(((((((((((((((
پاسخ:
:(( (زیرشو کم کن سر نره :|)
ضمیمه چ زیبا بود ^^
پاسخ:
وااای نمیدونییی! حتی آهنگم نمیتونم گوش بدم. ینی منتظرم گوشیمو بم بدن بیست چار ساعت میوزیک گوش بدم. چون از فضای مجازی یه طورایی خوشم نمیاد نمیخام باز معتاد شم!
البته آهنگی که من گوش میدادم لیریکس و سینگر (احتمالا) همین بود. ولی ریتمیک نبود. عصن من اونو میخوام :(
اینم خیلی قشنگه
چجوری بدون آهنگ زنده ای؟!
پاسخ:
عجب!
همونطوری که بدون بقیه چیزا زندم! یو کن ترای ایت :دی!
فک نکنم بتونم🤦🏻‍♀️
پاسخ:
فک میکنی نمیتونی! منم همیشه همینطوری فکر میکردم! عصن اینقدر این تفکرات برا ادم تکرار میشه که دیگه به هیچی مطمئن نیست! نه؟
آره واقعن
منم همیشه فک میکردم بدون فوتبال و فیلم نمیتونم، ک تونستم!!!
پاسخ:
😁😁😁
۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۳۸ لیمو ترشـــ🍋
ولی حس میکنم رها و آزاد میشع:)) یچیزی درونم اینو میگع... حالا اگ وقتی این کارو کردن بزنه زیرش نمیدونم😂
با من فقط باید با زور رفتار کرد... صحبت آروم هم جواب نمده😂
عاقا من مطمعنم ک خوشحال میشی! اگ تو اون چیزی ک میخای رو نیاری پس کی بیاره؟ :))
پاسخ:
نه منم الان یهویی حسش کردم ! :))
عجبا!!!
بابا! خب آخه مگه منو و شاخصه های درسیمو میشناسی؟ :))
۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۲۳ لیمو ترشـــ🍋
نه... ولی همچین حسی دارم!
پاسخ:
وا عجبااا!!! چگونه؟
۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۳۹ لیمو ترشـــ🍋
نمیدونم! ی چیزی ته دلم میگه
پاسخ:
جوون ماچ به ته دلت :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">