یادداشت‌ها و برداشت‌ها

سفرنامه - دبی - شب اول

جمعه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۱ ب.ظ

یه جوری انگار این سفرنامه نوشتن تکلیف و وظیفمه! نمیدونم چون تو وب گفتم، یا فکر میکنم اگه ننویسم از دست میره؟ نمیدونم به هرحال. حالا شایدم خیلی سفرنامه طور نباشه، ولی مهمه مگه؟ مهم اثریه که میمونه :) به هرحال الان سفر تموم شده. بهتره خاطر نشان کنم که جدن شبا که برمیگشتیم هتل واقعا حس و حال نوشتن تازه اونم با گوشی نبود! شاید اگه لب تاب بود مینوشتم... شاید تازه!

خب، میریم سراغ شب اول. شب اول چیزی نداشت، ما از ساعت یکم مونده به پنج در حال تپ سی گرفتن بودیم چون تپ سی به مادر گرام پنج هزار ت ازین چیزا داده بود! که به هرحال به درد رفتنمون نخورد ولی برگشت حساب شد :دی! انی وی، ما رفتیم خونه مامانجونم که خالمو برداریم و بریم و بالاخره یکی گیرمون اومد و رفتیم فرودگاه. تو راه که برسیم برای کارت پرواز یه هزار باری پاسپورت رو چک کردن. به قول خاله شاید بهمون نمیومد مسافر باشیم...! خلاصه رفتیم سراغ کارت پرواز و گرفتیمش! البته در حال ورود که چک میشدی خانومه آب ِ مامانمو بو کشید (:| -.-) و این خیلی جالب و مسخره بود! بعد نشستیم. کسایی که کنارمون داشتن کارت پرواز میگرفتن ویزای سنگاپور داشتن و از دبی میخواستن برن سنگاپور. بعد یهو آشناهاشونو دیدن و خب آشناشون یه کودک داشت (خودشونم دوتا کودک داشتن) و اون کودکه انگلیسی حرف میزد. ولی مامانش باش فارسی صوبت میکرد :| و اون طرف تر هم دختره تنها بود و داشت با باباش خدافظی میکرد که دت واز عه ریلی احساساتی صحنه و مامان و خالم به طور ِ مسخره بازی ای میگفتن ک حالا اشکشون درمیاد! 

بعد باز پاس چک کردن، باز خودمونو چک کردن، باز کیفامونو چک کردن... :/ دیگه رفتیم اون طرف (!) و خب یه سری عرب جلومون نشسته بودن. کلا رفتار و لباسای آدما جالب و متفاوت بود. یعنی تفاوتش با عموم مردم حس میشد. اون موقع هنوز اون طرف آب رو مشاهده نکرده بودم! 

بعد هم هواپیما و رسیدیم. اونجا یه مدل دیگه چک میکردن. یه جایی داشتن که نوشته بود بهش نگاه کنیم (انظر هنا) ولی خب به من و مامانم و خالم نگفتن. ولی بابا چرا! بعدم اونجوری که میگفتن پاسارو پرت نکردن! ولی جدی جدی تنها جایی بود که عربا کار میکردن! هرچی فک کردم که اینایی که اونجا کار میکردن چه جورین به نتیجه نرسیدم. مثلا نوبتیه یا چی؟ دوست دارن این کارو؟ خب تو که میتونی اینقدر راحت و بخور و بخواب تو کشورت پول درمیاری میای پاسای مردم رو چک میکنی؟ آی دونت آندرستند خلاصه. بعدشم ترانسفر هتل اسممونو گرفته بود دستش :دی خیلی باحال بود. و خب دوتا اتاق داشتیم که یکیش به اسم من بود و اسم منم نوشته بودن D; (بله من ترانسفر ندیده بودم تا اون موقع!) و خب بعد از کمی گرما خوردن تو یه مسیر کوتاه نشستن تو یه ماشین خنک خوب بود :)

بعدم که رسیدیم هتل و این یارو ریسپشن (؟!) که من باهاش حرف زدم و اینا. ینی من انگلیسی بلده بودم -.- بعدم پول مینی بار رو همون ابتدا گرفتن. البته فکر کنم مالیات هم دادیم...! هر شب پونزده درهم. که درهم دونه ای سه هزار و شیصد بود و خودتون ضبدر پنجشو میتونید حساب کنید اگه دوست دارید. من که دوست ندارم اعصابم خورد میشه...! بعدم هی نمیفهمیدم چی میگه! مام شب اول بود و ساعت یه رب به دوازده راه افتادیم که بریم اکسچنج پیدا کنیم که دلار بدیم و درهم بگیریم. همون اول فهمیدم چقدر هوا گوهه واقعا! 

راه رو هم این پسره بهمون نشون داد. دم در وایمیساد و چمدونارو میبرد و این حرفا، قد بلندم بود. خیلی هم مهربون و لبخند به لب بود. من که روش کراش داشتم :)))) هر بارم که اعلام میکردم چقدر خوبه مامانم و خالمم تایید میکردن :دی. و خب جدی خیلی خوب و دوست داشتنی بود. بعدشم یه جوری گفتن انگار نزدیکه ولی دور بود و ما عین گیجا هی میگفتیم اشتباهه؟ یا چی! سر تعویض پول هم ازمون مالیات گرفتن باز :| کلا تو کار مالیات گرفتن بودن :/ 

بعدم پولو گرفتیم و رفتیم. رمز و پس وای فای هم روم نامبر و فامیل بود. من فکر میکردم بعد از اینکه بریم بیرون دیگه نمیتونیم از وای فای استفاده کنیم ولی میتونستیم! البته نمیدونم. شایدم نمیتونستیم. من که نبودم ببینم! و رفتیم و مای دیر کراش برامون ساکامونو آورد :) بعدم که رفتیم تو اتاق بابام دهنمو سرویس کرد که چک کنیم مینی بار رو که چیزیش خالی نباشه -.- عصن اعصاب و حوصله نداشتم و خسته بودم اینم روش! کراش بدبختمم منتظر موند تا چک کردیم و اتاق رو تحویل داد. بعد خب با بابام رفتن اتاقشون و تا ما رسیدیم که شام بخوریم داشت میرفت که به من خندید گفت اگن چکین :))) :دی منم لبخند زدم :) و خلاصه الویه خوردیم. که جدی جدی الانم دلم میخواد اون الویه رو. گشنمه به خدا :( 

موقع ورود هم بهمون آیس تی دادن، گفتن ولکام درینکه. خیلی هم بد مزه بود ولی مامان بابا تاکید کردن قیافمو تو هم نکشم و زشته ولی اگه نخورم اشکال نداره!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۳
Mileva Marić

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">