یادداشت‌ها و برداشت‌ها

حاوی ِ فوران احساسات.

جمعه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۵۸ ب.ظ

+ من اگر شاعر بودم و میان ابرها پرواز میکردم باز هم تو دست نیافتنی و توصیف ناپذیر بودی... حتی اگر موج استعاره ها مرا میبرد تو از بالاترین نقطه، تنها و تنها لبخند میزدی...

+ ولی یه چیزی رو خیلی دقت کنید ! (مخصوصا بین "!" و کلمه قبل اسپیس زدما!) تا وقتی خودتونو دوست نداشته باشین هیچکس دیگم دوستون نداره.

و تموم. 

+ این شبا من خوابم نمیبره. دوعه شب برام عین نه شب میمونه. فکر میکنم. فکر میکنم تا بمیرم. به مکالمه های ممکن با اشخاص ممکن فکر میکنم. مثلا به یکی میگم: اگه تو رابطمون به عقب برمیگشتی، چیکار رو میکردی/نمیکردی... ازینجور چیزا. بعد خودمم صاف و صادق میگفتم من اگه برگردم میذارم اون شب منو ببوسی. و به اون شب فکر میکنم که داشت میومد رومو نذاشتم. به یکی دیگه فکر میکنم که اونقدر نزدیکش بشم که دهنم در ِ گوشش باشه و در اون حال حرف بزنم. اصلا جزو ایده آلام شده الان دیگه لعنتی! احساس میکنم خیلی احساس ِ خوب و راحتیه. تو تو یه مکانی هستی که دوستش داری، و چشم تو چشم نیستی که بترسی، تایپم نیست که حس و حالش نباشه... اصلا خیلی جذابه! و بعد حرف میزدم. بهش میگفتم که... ولش کنین اصلا. 

+ احساس میکنم باید برای همه یه سری چیزا رو توضیح بدم. بگم که من از نگفتن متشکرم منظوری ندارم. ازینکه میپرسین چطوری؟ و محکم میگم خوبم، منظوری ندارم. نمیخوام بگم چرا پرسیدی! میخوام داد بزنم از کلمات و عبارات تیکه نگیرین، کنایه نگیرین. بگذرین. بیخیال! اگه یکی میگه آی لاو یو، نباید حتما جواب داد آی لاو یو تو، نباید حتما باهاش بود. نباید چیزی رو تغییر بده. باید جو رو راحت تر کنه اتفاقا. درست نمیگم؟

+ oh I know that I'll regret this when I'm sober... but every shot I'm getting closer getting closer... :(

+ اَم آی هلثی ایناف تو هو عه ریل ریلیشن شیپ؟ آیم اِفرید...

+ اصلا یه همچین فانتزی ای دارم که وقتی حالش خوب نیست بیاد دنبال من که بغلش کنم! اصلا من با همین فانتزیا و رویاهام زندم. ول کن واقعیتو، همینا چند جلد کتاب ِ خیلی زیبا میشه. یا حتی داستان کوتاه. فک کن! بعد داستان کوتاها بشن فیلم کوتاه، بعد من و تو بشیم بازیگراش. 

میدونی؟

امروز I don't wanna go back alone رو دیدم. (اگه میخواین اسپویل نشه، باقی ِ بند رو نخونید. اول فیلم رو ببینید.) پسره کوره، بعد نمیفهمه پسری که دوستش داره اومده تو، فکر میکنه دختریه که باهم رفیق بودن، بهش میگه من این چیز به این مهمی رو به تو گفتم ولی تو ولم کردی امروز تنها بیام؟ میدونم حسودی میکنی و این حرفا و ... ولی من فکر میکنم باید بهش (اسمشو میگه) بگم عاشقشم. و پسره میبوستش و میره... و بعدش دختره میاد که حرف بزنه و بعد پسره که کوره میفهمه که بهش گفته... :) 

سی؟

نورمایند...

+ البته من شک دارم. من راجع به همه احساسام شک دارم، میترسم. شاید اگه من بیشتر دوستش داشتم راست راست میرفتم بهش میگفتم هی یو، من دوستت دارم. ولی... :(

+ من مث ِ پسره لاغره تو کال می ام. یعنی وجوه تشابهمون خیلی زیاده، به جز اینکه من یه ترسوی احمقم. :/

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۳۰
Mileva Marić

نظرات  (۱)

تو ک همواره نظر منو میدونی..بات!
برو بهش بگو و نورمایند تهش چی میشه یا اون چی میگه یا ...
نذا این قضیه هم بشه مث اون داستانی ک تو بند سوم گفتی،نذا بعد عید ک دیگ قرار نیس ببینیش هرشب فکر اینکه چرا یکی دو جمله بیشتر باش حرف نزدی عذابت بده!خودت میتونی ی کار کنی ک چن ماه یا چن سال دیگ شیمون نشده باشی!
آدما بیشتر پشیمونیشون بخاطر کاراییه ک انجام ندادن ن کارایی ک انجام دادن!اینو هر روز با خودت تکرار کن :))))
پاسخ:
میدونی؟ داشتم به حرف خودت فکرمیکردم که گفتی باهاش معمولی حرف بزنم. و نهایتا گفتم اگه گفت به تو چه که دیگ خیلی ضایع میشه ! و نمیشه اونجوری. و کلا راجع به شروع فرندشیپا فکرمیکنم :/ 
دیشبم از دست خودم عصبی بودم که چرا اینقدر همه ی وجوه رو برسی میکنم که دیگه هیچ چیز ِ جدیدی برام وجود نداشته باشه :/
رایت. آیم گانا ترای (آیکون اشک های فراوان :()
پساپس بابت سرویس کردن ِ دهنت با موضوعات تکراری معذرت میخوام :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">